* یک اینکه ممنونم بابت ۷۰۰ تایی شدننن بوس به لپاتون کیوتاا
و دو فیکشن فقط جهت اصماته و زیاد به جزئیات دقت نشده*+کیم تهیونگ 17 ساله امگا
-جئون جونگکوک 28 ساله آلفا
×جئون ایان 28 ساله آلفا
_____با شنیدن صدایی توی آشپزخونه بهم نگاه کردن و شونه ای بالا انداختن. قرار بود به خواسته خاله اشون بیان و از یه توله مراقبت کنن تا اون بتونه به مسافرتش برسه. اما توی این نیم ساعت خبری از اون امگایی که خالشون-هیونا- راجبش صحبت میکرد نبود.
جلوی تلویزون با بالا تنه های لخت دراز کشیدن. احتمالا اون بچه با دیدن نبود پرستارش- که بازم هیونا بود- پیچیده بود و بیرون رفته بود.
×قسمت بعدی رو بزارم ببینیم؟ خاله نتفلیکس داره؟
جونگکوک نیم نگاهی به برادر کلافه اش کرد. خودش خوشحال بود که نیاز نبود از یه بچه کوچیک مراقبت کنه اما مثل اینکه برادرش توقع داشت تا با یه بچه وقت بگذرونه.
-ترجیح میدم یه چیزی بخورم بعد
ایان سرتکون داد و سمت آشپزخونه رفت ولی قدماش با شنیدن صدای افتادن جسمی و جیغ بنفشی متوقف شدن و با تعجب به برادرش نگاه کرد. رایحه فندق و شکلات مغزشون و پر کرده بود و کلمه جفت و فریاد میزد.
×مگه ما اشپزخونه رو نگشته بودیم؟
دوتایی سمت صدای آه و ناله ای که از آشپزخونه میومد رفتن و با دیدن لبای آویزون اون پسر و در باز کابینت بالا ، توی شوک رفتن.
-تو..
تو توی کابینت بودی؟تهیونگ سرشو بالا نیاورد و زانوی دردمندش و ماساژ داد و سعی کرد لبای آویزونش و جمع کنه.
×صبر کن ببینم اون دستکش بوکس من نی؟
ایان پرسید و جونگکوک به دستکشای توی دست امگا نگاه کرد. رایحه ضعیف اون بچه حسابی ناراحت به نظر میرسید.
+ببخشید که بر داشتمش.
از لای در کابینت دیدم که گذاشتیش رو اُپن..
میخاستم ببینم چه شکلیهجونگکوک ابروهاشو با شنیدن صدای اون امگای شیرین بالا انداخت و نیشخند سرگرم شدش و پنهان کرد.
-میدونی امگا؟
آلفا ها خوششون نمیاد کسی به وسایلشون دست بزنه.تهیونگ سرشو بالا اورد و با ترس به آلفایی که با بدجنسی اخم کرده بود نگاه کرد.
+آخه خیلی خوشگل بودن آلفا!
دلم میخواست امتحانشون کنم خب..ایان پشت برادرش ایستاد و تهیونگ تازه توجهش به شباهت زیاد اون دوتا جلب شد. سرش و کج کرد و لبخند مستطیلی زد.
+شماها دوقلویین. چقد کیوت!
جونگکوک با حس باد کردن شلوار ایان درست پشت سرش از برادرش فاصله گرفت و پلکاشو بهم فشار داد.
YOU ARE READING
chocolate or Hazelnut?-ᴼⁿᵉˢʰᵒᵗ-
Random-شکلات یا فندق؟- وانشات کوکویکوک ایان نیشخند صداداری زد و سمت امگا خم شد. تهیونگ با دیدن جلو اومدن آلفا سرش و عقب برد تا جایی که روی پای آلفای دیگه گذاشتش. ×از این ناراحت نیستیم که بچه ای شکلات. چون نیستی. سرشو کنار گوش تهیونگ برد تا برادرش نشنوه و...