my half brother

270 35 0
                                    

part28

_اون.. اون واقعا زن خوبی بود.. باهامون مهربون بود.. و همیشه از این دمنوشا برامون درست میکرد
_اوه.. پس طرز تهیشو از مادرت یاد گرفتی
_اهوم.. خیلی دوسش دارم.. درسته مادر تنی و خونیم نی اما بیشتر از هرکسی برام عزیزه چون باعث شد پدرم دوباره شاد بشه و رنگ شادی به خونمون بیاد.. اما همیشه یه غم عجیبی داره و همیشه درمورد یه نفر خاص حرف میزنه.. میگه که خیلی دوسش داره.. و دلش براش تنگ شده اما هیچ وقت در مورد اون ادم چیزی به ما نگفته..خدای من.. همیشه در مورد اون ادم کنجکاوم اما جیسو هیچ وقت چیزی...
_چی؟
با تعجب بهش نگاه کردم ک دیدم دوباره پرسید
_چی گفتی؟
_گفتم که هیچ وقت درمورد اون...
_کلمه بعدیت جونگکوک
_جیسو..
یهو دیدم چشماش حاله ایی از غم گرفت و با لبخند تلخی گفت
_اسم اونم جیسو بود
_مادرت؟
فقط به تکون دادن سرش اکتفا کرد که دستشو بیشتر فشار دادم وگفتم
_هی جیمین.. لطفا ناراحت نباش من میدونم یروزی همچی درست میشه... من.. یعنی.. منو یونگی پشتتیم..

ویو جیمین

با دیدن صورت خرگوشیش و لبخند مهربونش ناخوداگاه هرچی دلخوری داشتم از دلم پاک شد اما با دیدن اینکه هر لحظه داره نزدیکم یهو دستمو از تو دستای بزرگ و گرمش بیرون کشیدمو گفتم
_هی هی داری دیگ زیادی پرو میشی.. اگه باهات حرف زدم به معنی این نیست که بخشیدمت و بعد پشت چشمی نازک کردمو رومو اونطرف کردم و دمنوش خوشمزمو کم کم شروع به خودن کردم که با صدای مظلوم و با تعجبش نزدیک بود از خنده هرچی دمنوشه از دهنم بیرون بریزن
_هی... من این همه حرف نزدمو وقتمو نزاشتم که تو تهش بگی نبخشیدیم من مطمئن بودم این راه برای اشتی جواب میدههه.. هی جیمین با توعم
من برات دمنوش به این خوبیو درست کردم چجور دلت میاد بام قهر باشی
برگشتم سمتشو فقط نگاهش کردمو گفتم
_فقط یه شرط داره برای بخشیدنت
با ذوق نگاهم کرد کردو گفت
_چه شرطی هرچی باشه قبوله
با چهره خبیث نگاهش کردم که کم کم معلوم بود داره از حرفی که زده پشیمون میشه که با شنیدن حرفم برای لحظه ایی با تعجب بهم نگاه کرد...

خوشگلای من لطفا کامنت و ووت یادتون نره.. و به نظرتون شرط جیمین چیه؟ 🤔😉💜

kookmin (my half brother) Donde viven las historias. Descúbrelo ahora