ووت و نظر فراموش نشه☆°
بفرمایید قسمت جدید🍂____________________________________
《 Episode 10》
سکوت برای چند ثانیه توی مطب دکتر کیم حکم فرما شد. تا اینکه بکهیون بالاخره به خودش اومد و خجالت زده زمزمه کرد: معذرت میخوام!
"بهتری؟"
چانیول پرسید و تهیونگ هم با دقت بهش نگاه کرد.بکهیون بدن مچاله و منقبض شدش رو رها کرد و درحالی که حس شرمساری میکرد آروم "اوهومی" زیر لب گفت.
"خوبه! خیالم راحت شد."
حالا که هیاهوی داخل اتاق آروم گرفته بود. بکهیون و دکتر کیم به چانیول نگاه کردن. چشم های شفاف و بزرگش خودنمایی میکرد و رنگ صورتش بهتر از هر زمان دیگه ای بود. جوری صورتش مهربون و آروم با نظر میومد که حتی بکهیون هم با دیدنش آروم تر میشد.
شاید هیچکس باور نمیکرد چند ثانیه پیش، چانیول به چه خوبی تونسته بود بکهیون رو از یه پنیک اتک نجات بده.
" بهتره بلند شی. بزار کمکت کنم روی مبل بشینی"
تهیونگ درحالی که دست بکهیون رو گرفت گفت و چانیول هم برای کمک جلو اومد.اما درست لحظه ای که بکهیون روی مبل نشست چانیول ناگهان عقب رفت و آخ کوتاهی از درد سرش گفت.
تهیونگ سمتش برگشت و بی درنگ پرسید: "چانیول؟ چیشده؟"
نمیدونست کدوم شخصیتش الان بیرونه، درنتیجه فقط اسم چان رو صدا زد. تنها چیزی که دکتر کیم میدونست این بود که چند دقیقهی پیش ساشمی ناپدید شده.
"آخ خیلی خب.. نیازی به این کارا نیست ادلر.."
چان با صدای ضعیفی با خودش حرف میزد و نگاه خیره تهیونگ و بکهیونی که تازه حالش بهتر شده بود رو جلب کرد.این ثانیه ها برای دکتر کیم مثل دیدن یه صحنهی اسلوموشن گذشت.
ذهن قدرتمندش تک تک رفتار های چانیول رو آنالیز میکرد.شخصیتی که به بکهیون کمک کرد مشخصا یکی از هوییت های لطیف چانیول بوده. شخصیتی با چهرهی باز و روشن تر، چشم هایی درخشان تر، صورتی مهربون و لحنی به شدت متین، آروم و آرامش بخش. اگر ته قرار بود از بین شخصیت هایی که دربارشون شنیده حدسی بزنه. ترجیه میداد فکر کنه که اون راوا بوده.
اما با توجه به گفته های ساشمی، راوا بیشتر توی دنیای درونی میمونه و زمان زیادی نمیتونه بیرون باشه. پس احتمالا شخصیت دیگه ای به اسم الدر قراره به زودی جاشو بگیره.
درست لحظه ای که چان یهو روی زانو زمین افتاد. دکتر کیم سریع به سمتش رفت و بکهیون به چانیول که با فاصلهی کمی مقابلش و جلوی مبل روی زمین افتاده بود خیره شد.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
🔴▪Red line▪🔴 Seosen2
Hayran Kurguتصمیمات میتونن سر منشا تمام اتفاقاتی باشن که برای ما پیش میاد. یک تصمیم میتونه مارو نجات بده و تصمیمی دیگه میتونه زندگیمونو به جهنم تبدیل کنه. گاهی برای گرفتن تصمیم درست زمان کمی داریم و گاهی دیگه باید مراقب باشیم تا حین تصمیمگیری برای خودمون از خط...