آلفای دونهی کاج متوجه نمیشد که چه موقعی لباسهاشون کف زمین افتاده و چطوری اون شیطون کوچولو موفق شده بود و از صورتش سواری گرفته بود.
هرچند این چیزی نبود که جونگکوک ازش ناراضی باشه، مخصوصاً موقعی که با زبونش میتونست تمام بدن دونهی انار رو به لرزش بندازه.مرد بزرگتر زبونش رو به کشالههای ران پسر میکشید و با زبونش حفره خیسش رو مزه میکرد، برخلاف چیزی که فکر میکرد رایحهی شهوتآمیز شراب کل اتاق رو در بر گرفته بود و جونگکوک جوری دونهی انار پر سروصداش رو میخورد که انگاری دونهی انار جای اسلیک امگا داره شراب موردعلاقهاش رو تولید میکنه.
_ آه... کل بدنم داره میسوزه... سرعتت رو بیشتر کن جونگکوک شی...
امگای هورنی با دادن قوسی به کمرش زمزمه کرد و شروع به بالاوپایین کردن خودش رو صورت آلفای دونهی کاج کرد.
زبون اون مرد خدا بود و تهیونگ برخلاف همیشهاش میتونست تا جایی که دلش میخواد به بدن آلفای دونهی کاج دست بزنه.
حتی با نگاهکردن به بدن خیس مردی که زیرش قرار داشت میتونست ارضا بشه._ ببین اینجا چی داریم؟ شراب قرمز با اسانس انار...
جونگکوک درحالیکه با موهای خیس زیر امگا قرار گرفته بود گفت و با هر نفس گرم لرزشی به بدن تهیونگ وارد میکرد، دوباره دستش رو به حفره داغ پسر کشید و انگشت خیسش رو جلوی تهیونگ وارد دهنش کرد._ خوشمزهست... مزه انار وجودت رو میده...
_ میخوای منم بخورمت... هیونگی؟
تهیونگ با عقبکشیدن خودش روی شکم آلفای دونهی کاج نشست و پایین تنه خیسش رو به شکم سفت جونگکوک کشید و نالههای آرومی آزاد کرد.
شاید باید تکتک قالبهای روی شکم آلفا رو لیس میزد و بدنش رو همراه خودش نابود میکرد.هرچند جونگکوک با شنیدن اون کلمه کاملاً یخ کرده بود و در کمال ناباوری احساس میکرد، دیکش بزرگتر شده و خندهی نامشخصی نشون داد و جوری که انگار همهچیز سرعت گرفته بود کمر امگای انار رو گرفت و لبهاش رو روی لبهای امگا چفت کرد.
هنوز، درحالیکه حتی از دونهی انار جدا نشده بود با نفسنفس توی دهن خوشمزهی دونهی انار، زمزمه کرد:
_ میتونی مزه خودت رو احساس کنی شراب قرمز؟
و با شنیدن نالهای که تهیونگ از سر لذت آزاد کرده بود دوباره لبهاش رو به دندون گرفت و شروع به مکیدن گردنش کرد.در جواب تهیونگ فقط قوسی به کمرش داد و موهای مشکی آلفا رو میون دستهاش فشرد و توقع خوردهشدن بیشتری داشت.
_ منم میخوام... آه... بخورمت هیونگی.
تهیونگ بدون طاقت زمزمه کرد و این جونگکوک بود که با دیوونگی میگفت:
_ لعنت به من، هیونگی دیگه خیلی سکسیه...
جونگکوک حتی توی این ثانیه هم نمیتونست خودش رو کنترل کنه و با عقبرفتن تهیونگ و خمشدنش تونست جوری که امگا بیشتر براش خیس میشه و روی دیکش خم میشه و البته نفس گرمش رو آزاد میکنه، رو ببینه.
ESTÁS LEYENDO
wine red(kookv)
Fanficتهیونگ بهعنوان یه امگا درون محلههای زاغهنشین زندگی میکنه و فقط سعی میکنه تا خودش رو زنده نگه داره، همهچیز از موقعی شروع میشه که امگای شکوفهی انار از طرف پولدارترین مرد شهر پیشنهاد وسوسهانگیزی دریافت میکنه. _ از اونجایی که بعید میدونم این...