my half brother

224 24 0
                                    

part38

بعد از اینکه جیمینو رسوندم دوباره برگشتم بیمارستان.. و تا وارد شدم یونگیو دیدم و تا منو دید به سمتم اومدو گفت
_جیمین کجاست
_انگار دوستش قرارع بیاد کره میخواست بره خونه و بعدش بره بیرون بخاطر همین من رسوندمش
اخمی کردو گفت
_باشه..
_مادر حالش خوبه؟
_ارع تا چند ساعت دیگ عمل داره..
_پس میرم ببینمش و سریع به سمت اتاقش قدم برداشتم و اروم درو باز کردم و داخل اتاق شدم که چشمای بستشو باز کرد و با دستش به کنار تختش اشاره کرد که به سمتش رفتمو رو صندلی نشستم و دست لطیفش که حالا کمی اثار سوختگی روش بودو تو دستم گرفتم و با مهربونی بهش نگاه کردمو گفتم
_خوبی
با صدای خش دارش گفت
_خو...خوبم
به صورت بانداژ شدش نگاه کردم و اشک تو چشمام جمع شد که سرمو پایین انداختم و اشکام شروع به ریختن کرد که دستشو به سمت صورتم اورد و اشکامو همینجور که با دست نیمه سوختش پاک میکرد گفت
_کوکی ع..عزیزم.. ل.. لطفا...گری...گریه..ن.. نکن
سریع دستشو گرفتمو پشت سر هم بوسه های ریز زدم و سرمو گذاشتم روی تخت که دستشو بین موهام برد و شروع به نوازش کرد که کم کم چشمام روی هم افتاد و به خواب عمیقی فرو رفتم

چند ساعت بعد

بعد از اینکه بیدار شدم.. اومارو به اتاق عمل منتقل کردن و یونگی گفت که اینجا میمونه و من با پدر برگردم خونه که پدر قبول نکرد و قرار شد اونا بیمارستان بمونن با خستگی و چشمای قرمز شده رمز درو زدم و وارد خونه شدم خیلی وقت بود الکل وارد خونم نشده بود پس رفتم سمت قسمت بار خونه و یه بطری برداشتمو روی مبل نشستم و شروع کردم به پر کردن لیوانم تا اینکه دیگه سرم گیج رفت و نتونستم بیشتر از این بخورم..
دستمو به دسته مبل گرفتمو بلند شدمو به سمت پله ها تلو تلو رفتم...به سختی خودمو به اتاقم رسوندم و در اتاقمو باز کردم و تا وارد اتاق شدم با دیدن جیمین که فقط با یه حوله سفید رو تختم خوابیده بود هوش از سرم پرید و حس میکرد نصف مستیم از بین رفته به رونای سفیدش که از حولش زده بود بیرون نگاه کردم و زبونمو روی لبم کشیدم و به سمت تخت رفتم و اروم کنارش روی تخت نشستم..
نگاهی به صورتش انداختم لبای صورتیش اولین چیزی بود که به چشمم میومد.. دلم میخواست اون لبای صورتیو یه بارم که شده بچشم پس اروم به سمتش خم شدمو لبامو اروم روی لباش گذاشتم و مک کوچیکی به لب پایینش زدم که همون موقع..

kookmin (my half brother) Donde viven las historias. Descúbrelo ahora