❤️‍🩹 Part 30 ❤️‍🩹

198 50 81
                                    

مینهو آهی کشید و گفت : '' نه، دیگه نمیتونم صبر کنم. '' و با دست هاش صورت جیسونگ رو قاب گرفت و لب هاش رو نزدیک برد و خواست لب های دوست پسرش رو ببوسه ولی جیسونگ سرش کنار برد و گفت : '' وقتی به حرفم گوش نمیدی، اجازه نمیدم من رو ببوسی. ''

پسر بزرگتر لب هاش رو آویزون کرد و پرسید : '' ازم عصبانی ای؟ ''

جیسونگ با اخم به پسر بزرگتر نگاه کرد و چیزی نگفت. مینهو دست هاش رو دور بازو های جیسونگ حلقه کرد و جوری توی آغوشش گرفتش که به زخمش فشار نیاد و گفت : '' باشه، جیسونگی من. جایی نمیرم. '' و از پسرک فاصله گرفت و بهش نگاه کرد و پرسید : '' الان خوبه؟ ''

جیسونگ سرش رو تکون داد و دستش رو جلوی مینهو گرفت و گفت : '' سوییچ ماشینت و اسلحه‌ات رو بده. ''

مینهو چیز هایی که پسرک خواست رو بهش داد. جیسونگ اسلحه و سوییچ ماشین دوست پسرش رو به چانگبین داد و گفت : '' چهار چشمی مراقبش باش و هر کاری کرد بهم بگو. این گربه هر لحظه ممکنه یه کار خطرناک بکنه. ''

مینهو خندید و دوباره با دست هاش صورت جیسونگ رو قاب گرفت و پرسید : '' حالا میذاری ببوسمت؟ ''

جیسونگ سرش رو تکون داد. مینهو بوسه ای به لب هاش زد و با لب های آویزون پرسید : '' چطوری دلت اومد نذاری لب های به این خوشمزگی رو ببوسم؟ ''

جونگین با دستش به بازوی چان زد و پرسید : '' تا حالا ندیده بودم مینهو هیونگ به حرف کسی گوش بده و برای اینکه عصبانیت اون شخص ازش رفع بشه تلاش کنه. یعنی الان کی رئیس این مافیاست؟ جیسونگی یا مینهو هیونگ؟ ''

لونا جلوتر رفت و گفت : '' من. اینجا رئیس منم. ''

مینهو نگاهی به دخترک انداخت و پرسید : '' کی گفته، کوچولو؟ اینجا رئیس فقط منم. ''

چانگبین دست لونا رو گرفت و گفت : '' مینهو اوپا شوخی میکنه، لونا. معلومه که تو اینجا رئیسی. '' و موهای دخترک رو به هم ریخت و ادامه داد : '' تو هر وقت هر چیزی میخوای ما همون لحظه برات انجامش میدیم. این یعنی تو اینجا رئیسی. ''

لونا با خوشحالی دست زد و گفت : '' پس من بستنی میخوام. زود باشین برام بستنی بیارین. ''

جونگین به سمت لونا رفت و دخترک رو از روی زمین بلند کرد و توی آغوشش گرفت و گفت : '' بریم با پرنسس بستنی بخوریم. '' و همراه چان و چانگبین به داخل عمارت رفتن.

مینهو وقتی جیسونگ حواسش نبود، بوسه ای به لب هاش زد و دوباره پرسید : '' چطوری دلت اومد نذاری لب های به این خوشمزگی رو ببوسم؟ فکر کردی این لب ها برای خودت هستن؟ ''

Save Me | نجاتم بدهМесто, где живут истории. Откройте их для себя