مینهو آهی کشید و گفت : '' نه، دیگه نمیتونم صبر کنم. '' و با دست هاش صورت جیسونگ رو قاب گرفت و لب هاش رو نزدیک برد و خواست لب های دوست پسرش رو ببوسه ولی جیسونگ سرش کنار برد و گفت : '' وقتی به حرفم گوش نمیدی، اجازه نمیدم من رو ببوسی. ''
پسر بزرگتر لب هاش رو آویزون کرد و پرسید : '' ازم عصبانی ای؟ ''
جیسونگ با اخم به پسر بزرگتر نگاه کرد و چیزی نگفت. مینهو دست هاش رو دور بازو های جیسونگ حلقه کرد و جوری توی آغوشش گرفتش که به زخمش فشار نیاد و گفت : '' باشه، جیسونگی من. جایی نمیرم. '' و از پسرک فاصله گرفت و بهش نگاه کرد و پرسید : '' الان خوبه؟ ''
جیسونگ سرش رو تکون داد و دستش رو جلوی مینهو گرفت و گفت : '' سوییچ ماشینت و اسلحهات رو بده. ''
مینهو چیز هایی که پسرک خواست رو بهش داد. جیسونگ اسلحه و سوییچ ماشین دوست پسرش رو به چانگبین داد و گفت : '' چهار چشمی مراقبش باش و هر کاری کرد بهم بگو. این گربه هر لحظه ممکنه یه کار خطرناک بکنه. ''
مینهو خندید و دوباره با دست هاش صورت جیسونگ رو قاب گرفت و پرسید : '' حالا میذاری ببوسمت؟ ''
جیسونگ سرش رو تکون داد. مینهو بوسه ای به لب هاش زد و با لب های آویزون پرسید : '' چطوری دلت اومد نذاری لب های به این خوشمزگی رو ببوسم؟ ''
جونگین با دستش به بازوی چان زد و پرسید : '' تا حالا ندیده بودم مینهو هیونگ به حرف کسی گوش بده و برای اینکه عصبانیت اون شخص ازش رفع بشه تلاش کنه. یعنی الان کی رئیس این مافیاست؟ جیسونگی یا مینهو هیونگ؟ ''
لونا جلوتر رفت و گفت : '' من. اینجا رئیس منم. ''
مینهو نگاهی به دخترک انداخت و پرسید : '' کی گفته، کوچولو؟ اینجا رئیس فقط منم. ''
چانگبین دست لونا رو گرفت و گفت : '' مینهو اوپا شوخی میکنه، لونا. معلومه که تو اینجا رئیسی. '' و موهای دخترک رو به هم ریخت و ادامه داد : '' تو هر وقت هر چیزی میخوای ما همون لحظه برات انجامش میدیم. این یعنی تو اینجا رئیسی. ''
لونا با خوشحالی دست زد و گفت : '' پس من بستنی میخوام. زود باشین برام بستنی بیارین. ''
جونگین به سمت لونا رفت و دخترک رو از روی زمین بلند کرد و توی آغوشش گرفت و گفت : '' بریم با پرنسس بستنی بخوریم. '' و همراه چان و چانگبین به داخل عمارت رفتن.
مینهو وقتی جیسونگ حواسش نبود، بوسه ای به لب هاش زد و دوباره پرسید : '' چطوری دلت اومد نذاری لب های به این خوشمزگی رو ببوسم؟ فکر کردی این لب ها برای خودت هستن؟ ''
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Save Me | نجاتم بده
Фанфикپادشاه جهنم یا گدای بهشت؟ - : اسمم هان جیسونگه. مامور مخفی سازمان اطلاعات کره هستم. - : من از طرف سازمان مامور شدم به اینکه تو رو دستگیر کنم، لی مینهو. - : من دیگه نمیخوام به اون سازمان برگردم. تو الان میتونی هر بلایی که میخوای سرم بیاری چون من هویت...