❤️‍🩹 Part 31 ❤️‍🩹

200 51 106
                                    

چشم هیونجین به پوشه ای که رنگش با بقیه فرق داشت افتاد و پرسید : '' این یکی چرا با بقیه فرق داره؟ '' و درش رو باز کرد و با دیدن اطلاعات داخلش جا خورد.

جونگین نگاهی به نوشته ها انداخت و با تعجب گفت : '' این اطلاعات جیسونگیه! ''

هیونجین روی مبلی که وسط اتاق بود نشست و گفت : '' جونگینی، بیا بشین. '' و شروع به خوندن پرونده کرد.

صفحات پرونده با دستخط جیسونگ نوشته شده بودن. خلاصه ی تمام ماموریت هاش توی این پنج سال داخل پوشه ی توی دست های هیونجین و جونگین بود.

دو پسر بین صفحه ها ورق میزدن. از هر مافیا و سیاستمداری که فکرش رو بکنی داخل پرونده اطلاعات وجود داشت. وقتی به صفحه ی مربوط به مافیای لی رسیدن، جونگین پرسید : '' چرا فقط یک خط نوشته؟ یعنی اطلاعات مافیای ما توی یه خط خلاصه میشه؟ ''

هیونجین متنی که جیسونگ نوشته بود رو خوند : '' توی طول سه ماه تحقیقم، هیچ اطلاعاتی از مافیای لی پیدا نکردم. ''

جونگین به تاریخی که بالای برگه نوشته شده بود نگاه کرد و گفت : '' جیسونگی فردای این تاریخ به عمارت اومد و هویتش رو به هیونگ لو داد. اون قبل از اینکه به مافیا بیاد هم توی ماموریت ها کمکمون کرده. پس چرا اینجا نوشته هیچ اطلاعاتی از مافیا پیدا نکرده؟ وقتی به مافیا اومد حتی اسم مینهو هیونگ رو هم میدونست. ''

.・。.・゜✭・.・✫・゜・。.

مینهو دست های کانگ رو همونطور که گفته بود با سیم خاردار پشتش بست و با پارچه ای دهنش رو بست و گفت : '' با دست های کسی که یک عمر زجرش دادی میمیری. '' و به سمت نامدانگ هلش داد و ادامه داد : '' وقتی رسیدیم به خونه، ببندینش به ستون وسط زیر زمین عمارت. ''

به اطرافش نگاه کرد و هیونجین و جونگین رو ندید. دستش رو روی هدستش گذاشت و پرسید : '' هیونجین، جونگین، شما کجایین؟ حالتون خوبه؟ ''

بعد از چند ثانیه صدای جونگین توی گوشش پخش شد : '' هیونگ، همراه با چند نفر بیا به طبقه ی اول ویلا. اینجا کلی پرونده پر از اطلاعات مختلف هست. '' و بعد صدای هیونجین رو شنید : '' باید پرونده ی خلاصه ی ماموریت های جیسونگی رو ببینی، هیونگ. ''

مینهو به همراه اعضای مافیا و نامدانگ و چند تا از افرادشون داخل رفت و به بقیه دستور داد که کانگ رو به عمارت ببرن. وقتی وارد اتاق شدن، مینهو به سمت جونگین و هیونجین رفت و پرسید : '' اون چیه که دارین میخونین؟ ''

هیونجین گزارشی که در مورد مافیای لی بود رو به مینهو داد و گفت : '' به جیسونگی افتخار کن، هیونگ. ''

مینهو نوشته ای که جیسونگ نوشته بود رو خوند و گفت : '' جیسونگ فردای نوشتن این گزارش به عمارت اومد و خودش رو معرفی کرد. ''

Save Me | نجاتم بدهOnde histórias criam vida. Descubra agora