Part 36

563 72 26
                                    




MINSUNG & HYUNLIX-ZONE@
با رسیدن به خونه چان ، دستش رو پشت کمر فلیکس قرار داد و گفت : برو داخل عزیزم. 
سری تکون داد و با لبخند بوهی که بخواب عمیقی رفته بود رو از همسرش گرفت و وارد خونه شد. 
هیونجین هم بعد از اون وارد شد و در رو اروم بست و از اونجایی که قلبش کمی تیر میکشید ، نفس عمیقی کشید و دستش رو روی قلبش گذاشت و وارد سالن شد. 
با دیدن فلیکس که داشت چان رو بغل میکرد و اون مرد بوسه ای روی گونه اش قرار داد ، اخمی کرد و به طرف مبل رفت. 
روی مبل کنار مینهو نشست و با غضب به فلیکس نگاه کرد و چیزی نگفت. 
واقعا زورش میومد .. نه بخاطر اینکه به چان یا فلیکس شک داشته باهاشه نه .. فقط از این زورش میومد که چان از بچگی عشقش رو میشناخت و بی نهایت بهش نزدیک بود. 
نفسش رو پر فشار بیرون داد و سرش رو با حرص پایین انداخت و زیر لب فحشی نثار چان کرد. 
مینهو متعجب از شنیدن فحش هیونجین بهش نگاه کرد و گفت : چته ؟
با اخمی بی نهایت غلیظ سرش رو بالا اورد و نگاهش رو به فلیکسی که داشت به طرف اتاق می سان میرفت تا بوهی رو روی تخت قرار بده داد و گفت : هیچی. 
و از روی مبل بلند شد و به طرف همسرش رفت.  لبش رو به ارومی زبون زد و پشت در اتاق می سان ایستاد و منتظر موند تا فلیکس از اتاق خارج بشه. 
بعد از چیزی حدود پنج دقیقه از اتاق خارج شد و نگاهش رو به هیونجینی که به دیوار تکیه داده بود داد. 
لبخند محوی زد و در رو تا نیمه بست و گفت :
چیزی شده عزیزم ؟
با اخم دستش رو دور کمر فلیکس حلقه کرد و به خودش چسبوندش و گفت : چرا اینقدر به چان نزدیک بودی هوم ؟ چند بار باید بگم از این نزدیکی خوشم نمیاد ؟
نیشخندی به حرف هیونجین زد و دستاش رو از روی سینه اش رد و پشت گردنش حلقه کرد و به لباش نگاه کرد و گفت : متاسفم. 
هیونجین با دیدن نگاه فلیکس روی لباش اخمی کرد و گفت : بازم میخوای این نزدیکی رو تکرار کنی ؟ سری تکون داد و بدون برداشتن نگاهش از روی لبای هیونجین لب زد :نه عزیزم. 
اخمی کرد و اب دهنش رو قورت داد و لبش رو گزید و گفت : فلیکس من دارم دعوات میکنما. 
بازم سری تکون داد و به ارومی لبش رو روی لب هیونجین قرار داد و بوسید و خیلی زود جدا شد. 
بازم نگاهش روی لبای هیونجین بود و خمار بودن چشم هاش به اون مرد نشون میداد که چقدر از اون بوسه خوشش اومده و چقدر دلتنگ بوده. 
هوفی کشید و نفسش رو پر فشار توی صورت فلیکس رها کرد و گفت : فلیکس ؟ من دارم باهات جدی حرف میزنما. 
به ارومی لبخند زد و دوباره روی نوک پاهاش ایستاد و لبای مردش رو بوسید و به محض جدایی لب زد : دارم میشنوم عزیزم. 
دیگه کم اورده بود.. 
نمیتونست این رفتار های فلیکسش رو ببینه و واکنشی نشون نده. 
توی یه حرکت ناگهانی برگشت و فلیکس رو به دیوار چسبوند و خودش رو به روش قرار گرفت و سر خم کرد و به ارومی و کوتاه لبای قلوه ای اون پسر رو بوسید. 
فلیکس با لذت چشماش رو بست و زبونی به لب پایین هیونجین زد و ناله ی ارومی سر داد. 
هیونجین هم خوشحال از رام شدن فلیکس و برگشتن زندگیش به حالت قبلی ، لباش رو به اندازه ی چهار سانت باز کرد و هر دو لب اون پسر رو به دهن گرفت و شروع به مکیدن کرد. 
فلیکس متعجب از این کار هیونجین ، چشماش رو باز کرد و دستاش رو روی بازوهای مردش قرار داد و به ارومی هلش داد. 
به تصمیم فلیکس احترام گذاشت و دست از بوسیدنش برداشت ولی فاصله رو زیاد نکرد. 
توی همون فاصله ی نزدیک و با لبخند نوک بینی فلیکسش رو بوسید و گفت : بریم پیش بچه ها. 
سری تکون داد و دست هیونجین رو با لبخند گرفت و لب زد : بریم همسر مهربونم. 
متقابلا لبخندی زد و خم شد و شقیقه ی فلیکس رو بوسید و به محض جدایی به طرف سالن رفتن. 
با رسیدن به سالن ، هیونیو به طرف فلیکس دوید و پاهاش رو گرفت و با لحنی شاکی لب زد : تدا بوتی ؟)کجا بودی ؟(
با لبخند خم شد و پسرکش رو بغل کرد و گفت :
رفتیم گچ دست داداشی رو در بیاریم. 
سری تکون داد و هر دو تا دست کوچولوش رو روی گونه های فلیکس قرار داد و با چشم های درشتش به چشم های پر از عشق پاپاش نگاه کرد و گفت : سیل ندالیم ؟)شیر نداریم ؟(
ابرویی بالا داد و با لبخند گفت : زشته پسرم تو دیگه بزرگ شدی عزیزم. 
لباش رو اویزون کرد و به ارومی و با بغض لب زد : فگد یبال .)فقط یکبار(.
اهی کشید و گونه ی پسرکش رو بوسید و سرش رو روی شونه اش قرار داد و خطاب به هیونجین لب زد : کیفش کجاست ؟
نفس ارومی کشید و دستش رو به موهای پسرکش رسوند و همانطور که نوازشش میکرد گفت :
میخوای بهش شیر بدی ؟
به ارومی سرش رو تکون داد و گفت : بعدا ترکش میدیم .. بوهی هنوزم که هنوزه داره شیر میخوره تا

بخوابه .. بزار به هیونیو هم بدیم بعدم بچم هنوز دو سالشم نشده. 
سری تکون داد و به طرف کیف هیونیو رفت و شیشه شیر و شیر خشکش رو در اورد و به سمت اشپزخونه رفت. 
با خوشرویی خطاب به سونگمین لب زد : میشه یکم اب جوش بریزی توی شیشه هیونیو ؟
دست از درست کردن کیک کشید و با لبخند به طرف هیونجین رفت. 
شیشه رو ازش گرفت و از اب کتری برقی پر کرد و دوباره به طرف اون مرد برگشت و گفت :
بفرمایید. 
با لبخند شیشه رو از سونگمین گرفت و روی اپن قرار داد و در قوطی شیر خشک رو باز کرد. 
سپس یک پیمانه توی شیشه ریخت و درش رو بست و شروع به تکون دادنش کرد تا خوب حل بشه. 
همانطور که داشت شیشه رو تکون میداد ، فلیکس به طرفش اومد به ارومی شیشه رو ازش گرفت و به طرف مبل رفت. 
از چشم های خمار هیونیو مشخص بود که به زور خودش رو بیدار نگه داشته تا مطمئن بشه که فلیکس برمیگرده چرا که دلیلی برای بیداری نداشت وقتی که هم جینا و هم می سان و بوهی خوابیده بودن. 
روی مبل نشست و پای راستش رو روی پای چپش انداخت و هیونیو رو به حالت خوابیده در اورد. 
سپس دستی که زیر سر پسرکش بود رو کمی بالا اورد و دمای شیر رو اندازه گرفت و با نرمال بودنش ، سر نرمش رو وارد دهن پسرکش کرد و با عشق توی چشماش نگاه کرد. 
هیونیو کمی به فلیکس نگاه کرد و با هر دوتا دستش شیشه رو گرفت و شروع به خوردن کرد. 
با لبخند دستش رو از روی شیشه برداشت و موهای چتری و بی نهایت لخت پسرش رو از توی چشماش کنار زد و خم شد و پیشونی و سپس چشم های خمارش رو بوسید و گفت : بخواب عزیزم. 
هیونیو چند تا پلک زد و از اونجایی که عادت داشت تا لحظه ی خواب به فلیکس نگاه کنه ، به پاپاش زل زد و اروم اروم پلک هاش سنگین شد و طولی نکشید که شدت مکش های لبش کم تر و دستاش از دور شیشه باز شدن. 
با لبخند شیشه رو از دهن پسرکش در اورد و روی میز قرار داد. 
سپس هیونیو رو بلند کرد و سرش رو روی شونه اش قرار داد و چند ضربه به کمرش زد تا به خواب عمیق تری فرو بره. 
جیسونگ با دیدن این کار فلیکس لبخندی زد و گفت : خوابید ؟
به ارومی سرش رو تکون داد و به برادر همسرش نگاه کرد و گفت : اره. 
از روی مبل بلند شد و به طرف فلیکس رفت و روی مبل کنارش نشست و دستی به کمر اون پسر کشید و گفت : میخوای من ببرمش توی اتاق ؟ با کیوتی تموم به جیسونگ نگاه کرد و گفت :
بزرگترین لطف رو در حقم میکنی. 
ریز خندید و هیونیو رو به ارومی از فلیکس گرفت و باعث شد همون لحظه اون پسر بیدار بشه و ناله ای بکنه و دوباره به طرف فلیکس خیز برداره. 
اهی کشید و دستاش رو به زیر بغل های پسرکش رسوند و بغلش کرد و از روی مبل بلند شد و همانطور که به کمرش ضربه میزد تا دوباره بخوابه
، به طرف اتاق می سان رفت. 
جیسونگ نوچی کرد و نگاهش رو به سونگمین داد و گفت : بدبخت اسیر شده. 
سری تکون داد و هندوانه ی توی دهنش رو قورت داد و گفت : اره .. هم بوهی و هم هیونیو خیلی بهش وابسته ان.. 
جیسونگ هومی گفت و نگاهش رو به مینهویی که داشت بهش نگاه میکرد و لبخند میزد داد. 
ابرویی بالا داد و متقابلا لبخند زد و از روی مبل بلند شد و به طرف همسرش رفت. 
کنارش نشست و دستش رو گرفت و گفت : چیشده ؟ خم شد و گونه ی جیسونگ رو بوسید و گفت : خیلی خوشگل شدی با این موهای فر. 
با عشق به مینهو نگاه کرد و ضربه ی محکمی به سینه اش زد و گفت : پس چرا زود تر بهم نگفتی ؟ میدونی چقدر منتظر بودم ؟
ریز خندید و چونه ی جیسونگش رو گرفت و سرش رو بالا اورد و بدون توجه به بقیه لباش رو به
ارومی بوسید و به محض جدایی لب زد : خب تو پیشم نبودی که بگم. 
هیشی گفت و پشت بندش لبخندی زد و ادامه داد :
دلم بازی میخواد. 
مینهو با شنیدن این حرف از زبون جیسونگ لبخندی زد و خطاب به چان و هیونجین و بقیه لب زد :
میایین بازی کنیم ؟
چان با خوشحالی بشکنی زد و گفت : پایتم. 
هیونجین و سونگمین هم با سر تایید کردن و این وسط تنها کسی که مونده بود فلیکس بود. 
به ارومی از اتاق خارج شد و در رو بست و به طرف سالن رفت. 
هنوز کاملا وارد نشده بود که جیسونگ لب زد :
فلیکس میخواییم بازی کنیم میای ؟
ابرویی بالا داد و لبخندی زد و گفت : چه بازی ؟ مینهو شونه ای بالا داد و گفت : هر چی فقط هیجانی نباشه چون یه مریض داریم. 
هیونجین به این حرف مینهو خندید و سری تکون داد و گفت : منو نخودی حساب کنین .. 
چان سری تکون داد و گفت : خب از اونجایی که فلیکس توی همه ی بازیا میبازه هیونجین رو میزاریم پیشش که دوتایی بازی کنن. 
فلیکس با اخم به چان نگاه کرد و گفت : من خیلیم خوب بازی میکنم .. اگر راست میگی برو پاسور ها رو بیار تا بازی کنیم. 
چان هم که بی نهایت رقابت طلب بود ، سری تکون داد و از روی مبل بلند شد و به طرف اتاق خودش و سونگمین رفت و طولی نکشید که به همراه پاسور های توس دستش وارد سالن شد. 
فلیکس روی زمین زیر پای هیونجین نشست و گفت : خب بیا .. من و جیسونگ تو و مینهو هیونگ.  برای بار سوم سری تکون داد و کنار فلیکس نشست و خطاب به مینهو گفت : بیا جلوم بشین اینو من بچزونم. 
مینهو ریز خندید و هیونجین اخمی کرد و خطاب به چان لب زد : عمرا بزارم اینکار رو بکنی ..
حواست باشه گریتو در نیارم. 
چان پوزخندی زد و گفت : برو اونور تو دخالت نکن. 
شونه ای بالا داد و گفت : نمیتونم که .. سونگمین هم میتونه کنار تو بشینه.. 
سونگمین با لبخند سری تکون داد و کنار چان نشست و دستش رو روی پاش قرار داد و اروم نوازشش کرد و گفت : عزیزم هیجاناتت رو کنترل کنیا بچه ها خوابن. 
به این حرف سونگمین به ارومی خندید و گونه اش رو بوسید و گفت : چشم زندگی. 
لبخندی به حرف چان زد و نگاهش رو ورق ها داد
.
چان خیلی حرفه ای بر زد و حاکم رو از طریق ورق های سر انتخاب کردن. 
وقتی حاکم شد ریز خندید و به پاهای هیونجین تکیه داد و گفت : بیا .. از همین الان مشخصه که برنده کیه. 
چان نوچی کرد و به فلیکس دست داد و گفت : وایسا شاید حاکم یک دسته بودی. 
جیسونگ هم نوچی کرد و ورق هایی که رو به روش بودن رو برداشت و گفت : نخیرم .. تا هفتا میریم چون مینهو میدونه اگر من نبرم چی میشه. 
چان با اخم به مینهو نگاه کرد و با لحنی تهدید امیز لب زد : اگر بخاطر یه سکس و یه غذا ببازیم پارت میکنم. 
به این حرف چان با صدای بلند خندید و نگاهش رو به جیسونگ داد و به شوخی لب زد : عزیزم هیچ رحمی در کار نیست. 
فلیکس ابرویی بالا داد و با لبخند گفت : ما نیازی به ترحم نداریم چون قراره توی ده دقیقه ببریم. 
هیونجین به این حرف فلیکس با صدای بلند خندید و خطاب به مینهو و چان لب زد : من بودم میرفتم خودمو میکشتم با این حرف. 
مینهو و چان هر دو با حرص به فلیکس نگاه کردن و سونگمین ناگهانی لب زد : حالا بازی کنین تا بفهمین کی میبره. 
و دقیقا با اتمام حرف سونگمین بود که فلیکس حکم رو گشتیز خوند و بازی شروع شد. 
سه دست اول رو فلیکس و جیسونگ بردن و هر ثانیه صدای خنده و خوشحالیشون برای برد بیشتر میشد و هیونجین و مینهو خوشحال تر و چان حرص تر میشد. 
فلیکس با خوشحالی دست چهارم رو هم برداشت و با دیدن دست بی نهایت افتضاحش ، هیشی گفت و لب باز کرد تا دل بخونه که هیونجین به طرفش خم شد و در گوشش لب زد : پیک بخون. 
چان نوچی کرد و از اونجایی که اعصابش بخاطر باختن خراب شده بود لب زد : عههه .. ساکت هوانگ. 
ریز خندید و گونه ی فلیکس رو بوسید و گفت :
داشتم حرفای احساسی میزدم. 
مینهو هم که حسابی اعصابش خورد شده بود با عصبانیت لب زد : صدای پیک گفتنت تا اینجا اومد
.
شونه ای بالا داد و گلوش رو صاف کرد و گفت :
من و فلیکس برای سکسامون اسم گذاشتیم یکیشم میشه پیک. 
فلیکس با خجالت هینی کشید و ضربه ی محکمی به پای هیونجین زد و گفت : زشته هیونجین. 
ریز خندید و دوباره اما اینبار موهای خوشبوی فلیکس رو بوسید و گفت : ببخشید. 
چان که الان واقعا حوصله ی معاشقه ی اون دو نفر رو نداشت با حرص گفت : حکم بخون دیگه. 
هیونجین با شنیدن این لحن زننده اخماش رو توی هم فرو کرد و گفت : درست حرف بزن باهاش .. این فقط یه بازیه. 
فلیکس دستش رو روی پای هیونجین قرار داد و حرفی نزد و حکمش رو خوند اما به حرف هیونجین گوش نکرد چون میدونست اگر پیک رو بگه مینهو و چان عصبی میشن. 
سونگمین لبش رو گزید و نگاهش رو به چانی که حسابی قرمز شده بود داد و ریز خندید و گفت : چان یه جوری جدی شده که انگار داره توی المپیک بازی میکنه. 
چان با این حرف سونگمین بهش نگاه کرد و با دیدن خنده هاش خنده ای کرد و گفت : انگاری خیلی جدی شدم. 
سری تکون داد و گفت : خیلی عزیزم. 
فلیکس هم خندید و با خوشحالی به چان نگاه کرد و گفت : هیونگ بیا پایین. 
نگاهش رو به ورق های روی میز داد و با دیدن تک دل روی زمین ، ابرویی بالا داد و گفت : این مال کیه ؟
ریز خندید و نگاهش رو به چان داد و گفت : مال منه. 
با دهنی باز به جیسونگ نگاه کرد و گفت : ساکت نشستی و داری اینجا رو میروفی. 
به این حرف چان با صدای بلند خندیدن و فلیکس با خوشحالی به جیسونگ نگاه کرد و گفت : من همیشه برای یارم حکم میخونم. 
چان با نفرتی کاذب از اون دو نفر رو گرفت و برگه اش رو انداخت و منتظر ادامه ی بازی موند و طولی نکشید که هفت دست توی بیست دقیقه با برد هفت به صفر جیسونگ و فلیکس به پایان رسید و این یعنی شروع به رفتار رقابت طلبانه برای مینهو و چان.. 



Spell Revenge Season2 Where stories live. Discover now