سلام سلام بروبکس
خوبین یا بهترین؟
میدونم حسابی بدقول شدم و این پارت خیلی طول کشید
اما عروسی دوستم نزدیکه و حسابی سرم شلوغه
فعلا دنبال یسری کارا هستم
هفتگی پارت میدم باز سرم خلوت شد یه روز در میون یا روزانه پارت آپ میکنم حتما
دوستون دارم 💓بسی با شرمندگی😅
اینم پارت این هفته👇
البت مثل همیشه طولانیه غمتون نباشه جبران کردم قشنگStart ⭐
شیائوجان ::::::::::::::::::::
گلوم خشک شده بودو دهنم تلخ بود.
به سختی تکون خوردم.
چشمام و که باز کردم اول خوب نمیدید.
تمام تنم درد میکرد.
سعی کردم بلند شم اما اصلا جون نداشتم.
آروم رو تخت چرخیدم که با دیدن نقاشی رو سقف شوکه شدم.
تمام سقف نقاشی شده بود. مثل یه تابلو نقاشی عجیب و فوق العاده قشنگ.
مثل نقاشی های اساطیری...
زمینه آبی سیر و دور تا دور فرشته های کوچیک بالدار.
یه زن و یه مرد وسط سقف کشیده شده بودن که نیمه لخت بودن و عاشقانه تو بغل هم به هم نگاه می کردن.
با وجود اینکه خیلی زیبا بود ... اما عظمت نقاشی آدم و می ترسوند...
انگار یه جوری واقعی بودن و از یه دنیای دیگه بودن.
آروم بدون اینکه چشم از سقف بردارم از جام بلند شدم.
نشستم رو تخت و به اتاق نگاه کردم.
دکور اتاق و رو تختی که روش بودم با نقاشی سقف هم خونی داشت.
با وجود درد تنم انقدر تشنه بودم که بلند شدم.
در اتاق باز بودو هیچ صدایی از بیرون نمیومد.
اتفاقاتی که گذشت تو ذهنم مرور شد.
هنوز نمیدونستم اینجا کجاست که اومدیم اما یه حسی بهم میگفت به وانگ ییبو مربوطه...
ییبو... یاد مبارزمون افتادم...
ضربه اش به پهلوم و سیاه شدن دنیا...
دستم و گذاشتم رو پهلوم ... اما دردی نداشت ... بلوزم و زدم بالا و بهش خیره شدم ... نه اثری از کبودی بود ... نه حتی قرمز شده بود.
«دنبال چی میگردی ؟»
با صدای هایکوان از جام پریدم و سرم و بلند کردم.
تو قاب در ایستاده بود و با لبخند نگام میکرد.
بلوزم و دادم پایین و گفتم:
«کبود نشده ... اما خیلی درد داشت»...
صدام از خشکی دهنم دو رگه شده بود.
YOU ARE READING
🌹🖤°°رز سیاه°°🖤🌹
Fanfictionکاپل: #ییژان 💚❤️ ژانر: هیجانی،ماجراجویی،معمایی،فانتزی،تخیلی،اکشن،خوناشامی،عاشقانه،کمی تا حدودی امگاروس . . . {ییبو تاپ💚} خلاصه:شیائو جان یه انسان عادی با یه خانواده معمولیه ماجرا از اونجایی شروع میشه که جان با رفتن به مهمانی تولد متوجه اون تتو رزس...