_ ببخشید من شما رو میشناسم؟
تهیونگ گیجشده خودش رو از بغل مرد جدا کرد و ناخودآگاه دستش رو به بینیاش کشید، رایحهها حتی الان بیشتر هم اذیتش میکردن._ نامجونم، من رو یادت هست انار؟
آلفای بزرگتر مهربون زمزمه کرد و سعی کرد به شکم برآمده امگا توجهی نشون نده.
دیدن انار توی همچین وضعیتی فقط قلبش رو به درد میآورد._ اوه، شناختم؛ ولی ما واقعاً اینقدر صمیمی بودیم که راحت بغلم کنین؟
دونهی انار راحت زمزمه کرد و دستش رو به شکم کوچکش رسوند.
رایحهی آویشن بیشتری میخواست و میدونست که باید هرچه زودتر جونگکوک رو پیدا کنه._ نه؛ ولی من دلم برات تنگ شده بود.
نامجون خندهای بهخاطر رکبودن انار نشون داد و سعی کرد، به رایحهای که کمکم داره نزدیکشون میشه توجه نکنه._ ببخشید نامجون شی؛ ولی من الان خودم سه تا توله دارم و فکر میکنم این مناسب نباشه که سعی میکنین اینقدر باهام راحت باشید.
تهیونگ بامزه چینی به بینیاش داد و زبونش رو محکم به لپش زد.
حالت تهوعاش حتی داشت بدتر هم میشد._ سه قلو؟
نامجون بدون توجه به قسمتهای دیگه جملهی انار زمزمه کرد و با غم به شکم انار نگاهی انداخت.
باید میدونست که اعتماد به یه جئون اشتباهه و با اینکه عصبانی بود، رایحهاش رو کنترل کرد._ تو اینجا چیکار میکنی؟
با شنیدن صدای آلفای دونهی کاج اخم غلیظی روی صورتش پدید اومد و با چشمهای تیزی به صورت جونگکوک خیره موند._ حالت خوبه؟
جونگکوک مواظب از کمر دونهی انار گرفت و این تهیونگ بود که بدون هیچ صبری صورتش رو بین گردن آلفای دونهی کاج پنهان میکرد و رایحهاش رو بیشتر استشمام میکرد.
دیگه نمیتونست تحمل کنه و با پیچش دلش رایحه انار خودش رو هم آزاد کرد._ خوبم... فقط گرسنهامه...
تهیونگ بیحوصله زمزمه کرد و بینیاش رو بیشتر به گردن آلفای دونهی کاج مالید._ جئون انگار یادت رفته که جلسه داری.
نامجون با کینه به آلفایی که راحت انار رو توی بغلش نگه داشته بود، گفت._ حال همسرم خوب نیست، بعداً میتونیم باهم حرف بزنیم، درسته کیم نامجون؟
جونگکوک تیزشده بیان کرد و امگای دونهی انار رو بیشتر بین دستهاش پنهان کرد و فقط خودش میدونست که نامجون چقدر از این اعلام مالکیت تنفر داره.در جواب آلفای خشمگین فقط با نشوندادن نیش دندونهاش، غرش بیصدایی انجام داد و دوباره بهسمت آسانسور حرکت کرد.
فعلاً صبر میکرد و به حرفهای جئون گوش میداد؛ ولی مطمئن نبود که دیگه چقدر میتونه از خودش صبر نشون بده و قدمی بهسمت جلو برنداره.
VOCÊ ESTÁ LENDO
wine red(kookv)
Fanficتهیونگ بهعنوان یه امگا درون محلههای زاغهنشین زندگی میکنه و فقط سعی میکنه تا خودش رو زنده نگه داره، همهچیز از موقعی شروع میشه که امگای شکوفهی انار از طرف پولدارترین مرد شهر پیشنهاد وسوسهانگیزی دریافت میکنه. _ از اونجایی که بعید میدونم این...