🍂𝐏𝐚𝐫𝐭 09

115 28 59
                                    

کسل شده از در شیشه‌ای بیرون رفت و ایستاد تا از پشت سر، صدای بسته شدنش رو بشنوه. ایده‌ی جارو زدن سنگفرش های حیاط پشتی ناگهانی به سرش زد ولی از انتخابش راضی بود، به کمی فضای خصوصی برای تنفس دوباره احتیاج داشت و حالا می‌دید که شرایط مناسبی پیش روش قرار گرفته‌.

جاروی دسته بلند رو برداشت و بی حواس شروع به کنار زدن خاک و گرد های نه چندان واضح روی سنگ‌فرش ها کرد، اما ذهنش جایی کاملا متفاوت از سنگفرش ها می‌گشت. شاید جایی نزدیک به اتفاقات رخ داده دیشب و نتیجه امروز؟

از نظر جونگده رفتن نسبتا سریع سهون از سر میز شام باعث پیدایش شرایط مناسبی برای صحبت شد و حضور ییشینگ بهش امیدواری بیشتری داد. مینسوک شاید وقتی تنها بودن به دلایل نامعلومی اهمیت کمتری خرج ارتباطشون می‌کرد، اما نادیده گرفتنش جلوی ییشینگ کاری نبود که پسر بزرگتر از پسش بر بیاد و جونگده فرصت رو غنیمت شمرد.

دنباله‌ی مکالمه یک طرفه‌ی بی محتوای شینگ رو گرفت و با تبدیلش به حالتی خاطره انگیز سعی کرد مینسوک شنونده رو وارد بحث کنه، اما چندان موفق نبود. درست زمانی که بحث رو به صمیمیت و از بین رفتن ناگهانی روابط رسونده بود و به عجیب بودن بعضی قطع ارتباط ها اشاره کرد، مینسوک مکالمه رو با جمله نه چندان بلندی به پایان رسوند.

"هیچ رابطه‌ای بی دلیل قطع نمیشه، فقط دلیلش هنوز پنهان مونده"

جو بین هر سه نفر سریعا حالت معذب کننده‌ای گرفت و ییشینگ بعد از مدتی مثل فرشته نجات از هر دو نفر خواست که برای خواب همراهیش کنن. احتمالا متوجه حالت خجالت زده جونگده و کلافگی مینسوک شده بود و فقط می‌خواست به هر دو نفر فضایی برای تنهایی و آرامش بده، اما رسیدن هر سه نفر به ورودی راهروی اتاق ها باعث اتفاقات عجیب تری هم شد.

عصبانیت ناگهانی مینسوک‌ برخواسته از پایه کلافگیش، کتک خوردن کای و خشک شدن طولانی مدت سهون فقط گوشه‌ای از اتفاقات محسوب می‌شد. سهون ناچارا تمام طول صبحانه، عملا به مینسوک چسبیده بود و سکوت کامل پسر بلوند و مرد ایتالیایی جو عجیبی رو ایجاد کرد، به طوری که حتی جیهون،‌ کیونگسو و لوهان هم متوجه حالت عجیب پیش اومده شدن و ییشینگ به همه پیشنهاد داد تا با دیدن فیلم وقتشون رو پر کنن.

پیشنهاد خوبی بود و به اندازه حدود دو ساعت باعث ایجاد فضای جدیدی بین جمع شد، اما زنگ خوردن تلفن مینسوک بعد از فیلم و رفتنش به اتاق برای صحبت دوباره جو بهتر شده رو به هم ریخت. سهون مجبورا بلافاصله بعد از مینسوک وارد اتاق شد و برای دومین بار حالت عجیب صبح رو به همه یادآوری کرد. کسی درباره‌ش حرفی نمی‌زد و سه نفر کنجکاو هم شجاعت کافی برای پرسیدن اولین سوال رو نداشتن.

نوبت آماده‌سازی ناهار بعد از قرعه‌کشی به مینسوک و کای افتاد و کای بدون هیچ حرفی، حتی حرکتی برای بلند شدن یا رفتن سمت آشپزخونه انجام نداد. سهون رو به جمع گفت که خودش مینسوک‌ رو برای ناهار همراهی می‌کنه و کسی همچنان نمیتونست حرفی درباره‌ش بزنه. ییشینگ بعد از رفتن سهون سعی کرد با بازی کلمات جو رو تغییر بده و جونگده حوصله همچین چیزی رو نداشت؛ به بهونه جارو زدن حیاط از خونه بیرون اومد و حالا احساس آرامش بیشتری داشت.

OpiaWo Geschichten leben. Entdecke jetzt