*KaiSoo*

9 5 4
                                    

" حالا که دارم اینو می‌نویسم،‌ حس می‌کنم کلمات توی ذهنم خشک شدن و حتی انگشتم مثل یه بی‌سواد، فقط خودکار رو بی‌هدف روی کاغذ می‌چرخونه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

" حالا که دارم اینو می‌نویسم،‌ حس می‌کنم کلمات توی ذهنم خشک شدن و حتی انگشتم مثل یه بی‌سواد، فقط خودکار رو بی‌هدف روی کاغذ می‌چرخونه.
ولی من فقط می‌خوام یه‌چیزی رو بدونم؛ به‌نظرت تا کِی باید در سکوت فقط تماشا کرد هیونگ؟‌
چقدر می‌شه تحمل کرد، عشق ورزید و عشق نگرفت، انتخاب کرد و انتخاب نشد، خواست و خواسته نشد، دوست داشت و دوست داشته نشد؟
مگه ما آدم نیستیم؟‌ مگه توی همه‌ی قصه‌ها، افسانه‌ها، شعرها، لالایی‌ها، آدم‌ها، آدم‌ها رو دوست ندارن؟ پس چرا اینجا کسی برای من نیست؟
هیونگ تو تنها کسی بودی که همه‌چیز منو دوست داشت، همه‌ی حرکاتم رو از حفظ بود و از چشمام می‌فهمید که یه‌جای کارم می‌لنگه.
من با تو خوشحال بودم، خنده‌هام با تو واقعی‌تر بود و اشک‌هام به‌جای درد، مرهم قلبم بودن.
بی‌ تو، از این بیشتر نمی‌گذره. نباید منو با این آدمای غیرقابل تحمل، اینجا تنها می‌ذاشتی.
تو همیشه می‌گفتی باید آدم‌ها رو دوست داشته باشم تا دوستم داشته باشن‌، ولی من فقط تو رو دوست داشتم کیونگسو هیونگ‌.
پس یا برگرد، یا به دنیا بگو تا فردا به آخرش برسه. "

🌱💘

A Letter For YouWhere stories live. Discover now