از خواب بیدار شد و رفت سمت حمام، بعد از یه دوش 10 دقیقه ای از اونجا اومد بیرون داشت لباساش رو میپوشید که صدای تق تق در اومد لباسشو سریع پوشید و سریع در رو باز کرد
*صبح بخیر خانوم زودتر بیاید پایین چون کلی کار داریم.
+باشه
رفت سمت اشپزخونه بزرگ عمارت جئون.
از خدمتکارای دیگه پرسید که چیکار باید بکنه گفتن باید کمک بقیه سالن رو برای جشن امشب آماده کنه
موهای نم گرفتشو گوجه ای بست و با کمک بقیه سالن رو تمیز کرد، از یکی از خدمتکارا که به تازگی باهاش صمیمی شده بود پرسید
+مهمونی امشب به چه مناسبتیه، نکنه دوباره اقا جئون نامزد جدیدشو معرفی کنه؟
#راستش منم نمیدونم ولی احتمال اینکه بخواد همین کارو کنه خیلی زیاده!!
باهم زدن زیر خنده که جئون از در وارد شد، سریع سیخ وایستادن و به جونگکوک احترام گذاشتن.
جونگکوک به دو دختر نگاه کردو گفت
-به جای خندیدن بهتره کارتونو درست انجام بدید مگر نه مجبورم بفروشمشون به پیرمردایی که حاضرن برا شماها جونشونم بدن پس بهتره به جای زر زر کردنا کارتونو بکنید..!
-راستی تو بیا دنبالم!
+م.. من؟
کوک با چشاش تایید کرد
و دختر مجبورا پشت سرش راه افتاد.. کوک جلوعه دره اتاقش توقف کردو گفت
-بیا تو!
دختر وارد اتاق شد کنار در ایستاد
-درو ببند
در رو بست و کمی جلو رفت
+با من کاری داشتید اقا؟
جونگکوک بی توجه به دختر دره کمدش رو باز کرد و یه لباس سرمه ای که کوتاهیش تا زیر زانو میشد جلو دختر گرفت
-برای مهمونی امشب این لباس رو میپوشی و یه میکاپ ارتیست هم میفرستم میکاپت کنه.
+ولی اقای جئون من یه خدمتکارم چرا باید این کارا رو انجام بدم؟
-حرفی نباشه دایون! هرکاری که گفتم باید انجام بدی.. برو بیرون
دایون از اتاق بیرون رفت و رفت سمت اتاق خودش لباس رو اویزون کرد و روی تختش نشست
فکر میکرد اگه اون روز پدرش اون رو تو قمار نمی باخت مجبور نبود بیاد اینجا و کلفتی کنه از پدرش متنفر بود حتی اگه اون به دیدنش بیا دلش میخواد بره جلو و با تفنگ مغزشو از هم بپاشه.
با خودش گفت میتونه بخوابه تا ذهنش یکم اروم بشه و همین کارو کرد.
●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●
با صدای در از خواب بیدار شد به کسی که در زد لعنت فرستاد
+بیا تو
_سلام خانوم آقای جئون گفته بیایم میکاپتون کنیم.
+باشه ولی الان؟؟
YOU ARE READING
BANGTAN|تک پارتی
Fanfictionسلام^•^ اینجا قراره تک پارتی براتون بزارم از همه اعضا* boyXgirl
