𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟗

19 1 0
                                    

به هتل بزرگی در محوطه ی برفی کوهستان رسیدن درحالی که جونگکوک و یونگی مشغول گرفتن اتاق کامل بودن تهیونگ و جیمین همراه پدرش توی لابی نشسته بودن و تهیونگ مشغول خوردن شکلات داغ بود
جونگکوک درحالی که کلید دستش بود سمتشون اومد
+"تهیونگ عزیزم یه کلبه ی کامل گرفتم با سه تا تخت دونفره برو کلبه ی شماره ی چهار منم الان میام"
تهیونگ سرشو تکون داد و خواست چمدون هارو ببره اما جونگکوک دستشو روی چمدون گزاشن
+"خودم میارمشون عزیزم زودتر برو سرما نخوری"
_"جونگکوک داشتی میومدی برام چندتا قرص سرما خوردی بخر محض احتیاد بخورم"
+"باشه"
تهیونگ همراه با سه مرد دیگه سمت کلبه حرکت کرد با رسیدن به کلبه مردی رو دید که سیگار کلفتی مانند پیپ توی دستشه و با استایل کلاسیک امریکایی اون رو دود میکنه توجهشو جلب مرده بود متوجه شد که چهرس اصلا شبیه  امریکایی ها نیست برعکس کپی به کره ای ها و کپی به جونگکوکه... کمی خندش گرفت و بخاطر اینکه به مرد چند دقیقه خیره موند باید عذر خواهی میکرد
_"شما برید داخل من الان میام"

کنار مرد ایستاد و شروع به صحبت کرد:"اوه اقا من معذرت میخوام بخاطر چند مدت نگاه کردن به شما منطوری نداشتم"
مرد نگاهی به تهیونگ انداخت و دستشو روی شونه ی تهیونگ گزاشت:"اشکال نداره پیش میاد بعلاوه به عنوان رئیس اینجا میگم بهترین کلبه رو به شما دادن"
_"پس شما رئیس اینجایین"
مرد ادامه داد:"بله چند سالی هست اما اولین باره شمارو اینجا میبینم اولین باره به اینجا میاییند؟"
_"بله اما پدرم قبلا با پارتنرش به اینجا اومده دوران مجردی ظاهرا خاطرات خوبی داشتن "
مرد هنوز دستش روی شونه ی تهیونگ بود ادامه به حرف زدن شدن:"بله اینجا بیشتر کا‌پلا میان خیلی کم پیش میاد که افراد مجرد بیان البته اون یکی شع..."
صدای دیپ جونگکوک نزاشت مرد حرفشو ادامه بده جونگکوک با دیدن شباهتش به مرد تقریبا تعجب کرد و کمر تهیونگ رو گرفت
+"عشقم؟ میبینم خوب گرم گرفتی معرفی نمیکنی؟"
_"ج..جونگکوک ایشون رئیس اینجا هستن راجب اینجا صحبت میکردیم "
مرد نگاهشو به جونگکوک داد و ادامع داد:"بله همینطوره ظاهرا پدر ایشون خاطرات خوبی داشتن توی این مکان"
+"بله پدر منم زیاد اینجا میومد با پارتنرش اینجا خاطره زیادی داشتن "
مرد کنجکاو پرسید:"جسارتا پدرتون همینجا هستن؟دوست دارم ببینمش"
+"خیر از دستش دادم"
مرد کمی اخم کرد و پک اخری از پیپس گرفت:"متاسفم من باید برم "
مرد به کلبه اش رفت و درو بست جونگکوک به نرده ها تکیه داد و بدن تهیونگ رو به بدن خودش چسبوند
+"تهیونگ زود گرم میگیری"
_"من مثل تو سرد و خودخواه نیستم "
+"عشقم وقتشه بریم داخل هوا خیلی سرده"
تهیونگ بدون خرف وارد کلبه شد و دیدن فضای دنج کلبه تعجب کرده بود فضای گرم و صمیمی بود عاشق اینجا شده بود یونگی ظاهرا حموم بود جیمین هم با شلوارک و تیشرت بنفش کنار اتیش نشسته اما پدرش کجاست...؟
به طبقه ی بالا رفت و با دیدن پدرش کنار پنجره یکم سنگین شد و کنارش رفت
_"بابا چیزی شده؟"
تی جی با خالت غمگینی صحبت میکرد:"دلم براس تنگ شده تمام این محوطه(اشاره به بیرون پنجره) کلی خاطره داشتم باهاش دلم خیلی براش تنگ شده تهیونگ"
تهیونگ در تعجب بود پدرش دلش برای کی تنگ شده مادرش؟ اونو به کانادا اورده؟
_"متوجه نشدم"
تی جی دوباره صحبت کرد:"پدر جونگکوک خیلی خوشگل و خوشتیپ بود یه جنتلمن واقعی  عاشق استایل کلاسیک امریکاییش بودم وقتی کت مشکی بلند به تن میکرد و پیپ میکشید اون خیلی زیبا بود تهیونگ"
_"ب..بابا میخوای هتلو عوض کنیم اگه ناراحتی؟"
تی جی:"من تا  اخر عمرم عاشق اینجام تهیونگ بریم پایین"

{_عشق یا انتقام_}Où les histoires vivent. Découvrez maintenant