Mentoria.
این فیک به هیچوجه جنبه ی پدوفیلی ندارد !
عواملی که یک شخص پدوفیلی به حساب میاید عبارتند از :۱_زیر ۱۸ سال بودن یکی از طرفین
۲_تفاضل سنی بالای ۶ سال
اگر یکی از عوامل وجود نداشته باشد (تو این فیک: هیچ یک از طرفین زیر ۱۸ سال وارد رابطه نمیشوند ) رابطه پدوفیلی حساب نمیشود .
زین این بوک بعد از سن قانونی ۱۸ سال وارد رلیشنشیپ میشود و چون بالای سن قانونی هست تفاضل سنیشون به عنوان ملاک پدوفیلی بودن به حساب نمیاید .در ضمن نوع رابطه تا اواسط این فیک کاملا عشق یک پدر به پسرش است و هیچ جنبه ی عاشقانه ی جنسی ای وجود ندارد .
یکی دو پارت اول از زبون خود لیامه و ادامش از دید راوی هست
*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*
پکی به سیگارم زدم و به صفحه ی موبایلم نگاه کردم ، ساعت ۲ بود تقریبا وقت ناهارشون بود ، بهترین وقته ...
_هی پین کارتو شروع کن دیگه .
دکمه ی هدست بیسیمم رو فشار دادم و : دهنتو ببند مکس خودم میدونم باید چیکار کنم ..._ پین اگه گند بزنی کل پولو از دماغ فسقلیت میکشم بیرون و سر به نیستت میکنم ...
پوزخند با صدایی زدم ، پک عمیقی به سیگارم زدم ؛ همونجور که دود سیگارم از دهنم خارج میشد گفتم : گند زدن که کار شماست من اونیم که گند کاریاتونو جمع میکنم ... گورتو گم کن و مزاحم من نشو ؛ تا ساعت ... (مکثی کردم به ساعتم نگاه کردم و گفتم ) ۵ عصر منطقه رو تمیز تحویلت میدم ؛ مدارکم همینطور.
بیسیمم رو خاموش کردم و پک آخر رو هم به سیگارم زدم ؛ فیلترش رو زیر پام خاموش کردم و حینی که دود از دهنم خارج میشد گفتم : مردک دراگی هر هفته یه گند جدید بالا میاره حالا میخواد برای من تعیین تکلیف کنه ...
به صفحه ی موبایلم نگاه کردم ، وقتش بود ...
دوربینای واحدشون و پشت ساختمون رو هک کردم و خاموششون کردم ...قفل امنیتی دو طرفه ی در آپرتمانشون رو فعال کردم تا کسی نتونه وارد یا خارج بشه ...
ماسکمو روی صورتم کشیدم و بند کوهنوردی و کمربندم رو دور کمرم بستم و چند بار کشیدمش تا از امن بودنش مطمئن شم .آروم از پشت بوم آویزون شدم و به سمت پایین سرازیر شدم ، دقیقا جایی که پنجره ی اتاق نشیمن قرار داشت ؛ این موقع از روز اونجا خالی بود و همه برای ناهار توی آشپزخونه بودن .
پاهامو روی دیوار سفت کردم و آروم و با قلاب مخصوص پنجره رو بدون سر و صدا باز کردم .
پاهامو داخل خونه گذاشتم و کمربند و طناب کوهنوردیم رو باز کردم .
موقعیت رو بررسی کردم ؛ اتاق نیمه تاریک بود اما مشخص بود که کسی اونجا نیس ؛ تفنگ glock 19 با کالیبر ۹ میلی متر رو از غلافش باز کردم و صدا خفه کن روش بستم ...
YOU ARE READING
Mentoria [z.m]
Fanfictionمنتوریا اسم اتاقی بود که پناهگاهم بود وقتی از همه جا فرار میکردم ، الان تو منتوریای منی، تو پناهگاه منی:)