Part★5

34 8 0
                                    


جین خم شد و دستش رو به نشونه آشنایی جلو دختر گرفت و خودش رو معرفی کرد_من کیم سوکجینم پسر عموی اپا نامی

"پسر عموی اپا..."
دختر اخم متفکری کرد و باز لباشو غنچه کرد. چند لحظه سوکت کرد و بعد هومی کشید_مثل اینکه ته ته بچه بدنیا بیاره و پسر باشه میشه پسر عموی من.

"بچه بدنیا بیاره‌...هی فندق من قابلیتش رو ندارم..."
اخم کرد و انگشت اشارش رو سمت خودش گرفت و جمله اش رو از سر گرفت_اصن فکر کردن بهش حالم رو بهم زد اهههه

نامجون به برادر دیوونه اش خندید و جیمین انگار که خوشش اومده خنده شیطانی کرد و شکم عضلانی پسر خاله اش رو نوازش کرد که تهیونگ با انگشت هاش محکم به پشت دستش کوبید و چشم غره رفت اما اون اهمیت نداد.

جین اما بی اهمیت به اونا با لبخند سری تکون دارد_میشه اینجوری گفت

به دستش که روی هوا خشک شده بود اشاره کرد و گفت_خوب تو اسمت چیه؟

دختر لبخندی زد و با عجله دستش رو به دست های بزرگ مرد خوشتیپی که خودش رو پسر عموی پدرش معرفی کرد سپرد_من کیم نام هی ام پنج سالمه دختر اپامم

"پنج سالته چقدر کوچولویی"

نام هی اخم کرد و تخس گفت_نخیر کوچک نیست من میرم مدرسه

"باشه باشه دختره اپات کوچولو نیستی" جین با خنده جواب داد و دست هاش رو به نشونه تسلیم بالا گرفت.

دختر لبخند درخشانی زد و یکی از آب نبات هاش رو جلوی جین گرفت_چون خوشگلی بهت آب‌نبات میدم‌

جین آب‌نبات رو گرفت و تشکر کرد.
نام هی اخم کرد و سرش رو به دو طرف تکون داد_نه اینجوری نمیشه اپا همیشه میگه هرچیزی پاداشی داره.
جینی پاداشت چیه.

نامجون با لبخند به دخترش که باز لباش رو از روی عادت جمع کرده بود نگاه کرد و با دستش سرش رو نوازش کرد. که صدای خنده ای به گوشش رسید حواسش رو به جین داد.
جین بلند خندید و سرش رو عقب پرت کرد نامجون نگاه دلتنگی به اون لب های خوش فرم که به خنده باز شده بودن و صدای آشنا و عجیبی که مختص اون مرد بود،انداخت. اون دلش تنگ اون مرد جذاب بود ولی...
حتی اگه الانم میخواست ببخشش غرورش نمیذاشت.هرچند اصلا جین کار اشتباهی نکرده بود که بخشیده شه. این موضوع برنگشتنش شخصی بود و دلایل خودش رو داشت.....
اون همه این هارو میدونست ولی لجبازی،غرور،و این اخلاق مزخرفش نمیذاشت عقب بکشه.

جین لحظه ای بعد با همون اثر خنده روی لب هاش اروم گفت_ خب چه پاداشی میخوای.

نام هی با همون عادتی که لباش رو به طرز بانمکی جلو میداد متفکر گفت_اومممم من همیشه پاداش اپام رو با بوس میدم اینجوری گولش میزنم
با لبخند حرف رو تموم کرد

نامجون اخم ساختگی کرد_حالا دیگه اپات رو گول میزنی

نام هی لبخند بانمکی زد که باز به گفته خودش پدرش رو گول زد.

𝗦𝗵𝗶𝗻𝗶𝗻𝗴 like a star|VkWhere stories live. Discover now