Part 1

213 34 11
                                    


_ زنگ مدرسه به صدا در اومد ، هوفی کشید و به چهار طرفش نگاه انداخت ...
سرشو با تأسف تکون داد ، همه‌ی همکلاسی‌هاش با خوشحالی و خیلی دادوبیداد کردن ، کتاب و دفتراشونو با خیلی عجله داخل کولپشتی هاشون می‌ریختند تا بلاخره خونه برن و خودشونو از ا به قول خودشون زندان یعنی مدرسه و درس‌های مزخرفش خلاص کنن ...

_ ولی برعکس ، مدرسه برای جیمین فرق میکرد چون جیمین عاشق مدرسه و درس خوندن بود ..

_ برای بار دوم هووفی کشید و سرشو به میز کوبید ...
طرف بهترین رفیقش ، سولمیتش و از همه مهمتر که مثل برادرش دوستش داشت ، نگاه کرد ...

جیمین } هیونگ یکم از  نوت عقب موندم میشه دفتر نوت خودتو بهم بدی می‌خوام خونه ببرم تا تکمیلشون کنم ...

هوسوک } البته چرا که دونسنگ خرخونم ‌‌...

_ جیمین سرشو از میز بلند کرد و غر زد ...

جیمین } هیووووونگگگگ !

هوسوک } چیه مگه دروغ میگم ؟!

_ جیمین چشمهاشو چرخوند و زیر لب فحش نثارش می کرد ...
هوسوک ریز خندید ...

هوسوک } خیلی خب بابا حالا زیاد غر نزن وگرنه جوون مرگ میشی اونوقت نمیتونی دانشگاه را پیدا کنی ...

_ جیمین همیشه تو درسهاش  تلاششو می‌کرد و همینطور همیشه نمره امتحاناتش نسبت به بقیه هم کلاسیهاش عالی بود ...

_ آرزو داشت دانشگاه راه پیدا کنه که بتونه در آینده یک دادستان بشه تا عدالت رو برقرار کنه ...
یکی از دلایلی که می‌خواست دادستان بشه این بود که؛
تو جامعه بعضی از آلفاها به امگاها اهمیت نمی‌دادن ..
همیشه حقشونو پایمال می‌کردند و اونا امگاها رو فقط یک نیاز جنسی می‌دونستن و این برای جیمین و بعضی از آلفاها و هم امگاها درد آورد بود ، چون خود جیمین هم یک امگا بود ...

_ همینطور توی فکر خودش غرق شده بود که یهو از آسمون روی میز جیمین چیزی سقوط کرد و بطور وحشتناکی صدا داد ...

جیمین } حیییییح !

_ جیمین چند ثانیه‌یی دستشو رو قلبش گذاشت تا یکم ضربانش نرمال شه که اینبار صدای داد یکی اومد ...

هوسوک } یاااااااا خررررررره خرخوووووون !!!!

جیمین } چییییهههه چتهههههه چرا داد میزنییییی !!!!

هوسوک } حالا خوبهههه تو با آرامش حرف میزنیییی!!!

جیمین } چی میخوای ، میخوای منو‌ سکته بدی ؟!

هوسوک } اولا من هیچی ازت نمیخوام اونی که چیزی میخواد تویی نه من ....

_ جیمین با چشمای گرد شده به هوسوک زل زد ...

هوسوک } دوما دور از جون نمیخوام جوون مرگ بشی که نتو ....

_ جیمین حرف هوسوک رو تو دهش خشک کرد ...

my litter love 💫Onde histórias criam vida. Descubra agora