🍂𝐏𝐚𝐫𝐭 17

98 26 207
                                    

توی برنامه های ذهنی مرد ایتالیایی اثری از "دیدار حضوری" پیدا نمی‌شد. کیم کای تصمیم داشت برای مرحله اول به صحبت آنلاین و نهایتا مکالمه تلفنی بسنده کنه تا آروم و بی خطر همه چیز رو جلو ببره. فهمیدن نظرش نسبت به اون احساس آشنا و چیدن برنامه‌ای برای کمرنگ کردن احساسات منفی سابق پسر درباره خودش و ساخت عواطف جدید زمان‌بر بود و مرد ایتالیایی حتی مجبور شد برای مدت کوتاهی خودش رو از همه چیز فاصله بده. سخت بود، اما امیدوارانه میخواست در نهایت ارزشش رو داشته باشه.

پس با انرژی مثبتی، صبح امروزش رو با پیام کوتاهی به پسر بلوند شروع کرد؛ "ممکنه صحبت کنیم؟"

طی آخرین دیدارشون اثر خوبی از خودش به جا گذاشته بود. با کنار گذاشتن همه مسائل گذشته آشنایی دوباره‌ای رو شروع کردن و برای اینکه مرتبا گذشته تازه فراموش شده رو توی ذهن پسر پررنگ نکنه حضورش رو محوتر کرد.

حالا فرصت خوبی برای ساخت پله های پل جدید بینشون بود و کای نمی‌تونست کاری جز احتیاط انجام بده. اگرچه تمام ماجرا به نفعش به نظر می‌رسید اما همچنان بخش زیادی از احساسات پسر بلوند روی لبه پرتگاه نگه داشته شده بود. صرفا اتکا به دارایی های فعلیش نمی‌تونست گزینه مناسبی برای پیشبرد محور مدنظرش باشه و این استراتژی جدیدی برای کای نبود؛ بیشتر شبیه راه‌حلی همیشه موفقیت‌آمیز به نظر می‌رسید.

کای منتظر بود تا حداقل قبل از ساعت یک جوابی از پسر بلوند گرفته باشه، اما با رسیدن عقربه کوچک ساعت روی میزش به عدد ۲ و همچنان حتی خونده نشدن پیامی که فرستاده همه چیز کمی عجیب به نظر رسید.

"مشکلی پیش اومده؟"

دومین پیامی بود که برای پسر بلوند رفت و کای سوال پربارتری داشت، اما فرستادن پیام های طولانی یا تعداد زیادی از پیام ها نمیتونست جلوه جالبی داشته باشه و مجبور بود فعلا به چیزی که فرستاد اکتفا کنه.

شرکت داخل جلسه مدیریت شرکت و صحبت درباره آخرین روندها، شاخص ها، نتایج پروژه های تکمیل شده و روند درصدی طرح های فعلی تونست ذهنش رو تا حدی درگیر کنه، اما همچنان بخشی از ذهنش حول مسائل شخصی‌تر میگشت و کمی درگیر کننده بود.

حدس اینکه جونگده شخصا پیام دادن به سهون رو امتحان کرده و نتیجه‌ای نگرفته حتی از روی مکالمه دیشبشون هم سخت به نظر نمی‌رسید، اما حالا جواب ندادن سهون با وجود آرومتر شدن جو بینشون میتونست مربوط به چیزی باشه که احتمالا پسرعموش پنهان کرده و مغز کای رو کمی خسته می‌کرد.

بحث بین اونها به احتمال زیادی با حالتی مثبت یا حتی معمولی تموم نشده و شاید این دلیلی بود که سهون فعلا ترجیح نمی‌داد با کای حرفی بزنه. احتمالا فکر می‌کرد کای همچنان قراره مثل قبل برای جونگده پا پیش بزاره و شاید حوصله یا اعصاب همچین چیزی رو نداشت؛ میتونست دلایل دیگه‌ای هم داشته باشه.

OpiaTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon