MANTRA | KOOKV

ραɾƚ 1

+ مانترا ؟ الهی زیبایی ؟ کیوت و خوردنی ؟ نه ! همشون پسرِ منن . مانترا کسیه که من رو عاشق خودش کرده .

÷ رفیق .. دلش رو بدجور شکوندی، دوستت داره اما نمیتونه قبولت کنه وقتی اینجوری بهش ...

「یونگی سکوت کرد .. سکوتی از درد خنجری بزرگ که از پشت به کمر می‌خورد بدتر بود برای این عاشق .. جونگ‌کوک فقط عاشق شده بود」

| ده ماه قبل - ۱ سپتامبر سال ۲۰۲۴

× یاااااا جیمینا ندو !!

= زود باش بیا دیگه کوچولو من ذوق دارممم

× وا خب به من چه که دوست پسرت بهت گفته زود بیا .. منو اینجوری نکشووون

「جیمین از وقتی که دوست‌پسرش یونگی بهش اعتراف کرده بود هر شب .. آم ببخشید .. همیشه از اون با هم اتاقیش یعنی تهیونگ صحبت می‌کرد. دقیق بگیم دیگه تهیونگ داشت دیوونه می‌شد، به قدری که نزدیک بود بشینه و مثل یک بچه گربه گریه کنه به حال خودش」

「امروز اولین روز دبیرستان هست .. تهیونگ و جیمین سال دوم دبیرستان و یونگی سال سوم یعنی آخر بود؛ و ا」

× جیمینا .. چرا اون دخترا دارن جیغ میزنن ؟

= آه .. دوست من تو خیلی احمقی ! اونا جئون جونگ‌کوک رو دیدن !

× 「کمی ابرو هاش رو بالا داد」 سال بالاییه ؟

= اوهوم .

「بعد از یک نگاه دیگه دست تهیونگ رو گرفت و اون رو به داخل دبیرستان کشوند」

= هاااااااا .. یونگیااااااا「دوید و یونگی رو بغل کرد」

÷ سلام بیبی، امروز چطوری ؟

= چطوری تو رو نبینم و خوب نباشم !؟

「تهیونگ که دید اون دو مشغول هستن شونه ای بالا انداخت و به سمت کلاس خودش راه کج کرد」

「کلاس 11B برای اون و جیمین بود. داشت نزدیک کلاس می‌شد و چون سرش پایین بود به یک جای سفتی برخورد کرد .. پاهاش به بند کفش خودش گیر کرد و با سینه های ظریف و کوچکش رو یک سطح سفت و گرم افتاد」

+ از روم پا نمیشی بچه ؟

「تهیونگ سر بلند کرد و همون پسره .. جئون جونگ‌کوک رو دید .. گونه هاش شروع به سرخ شدن کردن و هل کرده از جاش پاشد」

× از .. ازتون عذر میخوام .‌.

+ عیب نداره کوچولو .

× کو .. کوچولو ؟ ولی من کوچولو نیستم !

「با لب های جلو اومده و اخم های توی هم رفته که به نظر خودش عصبانیت بیش از حدش رو نشون میداد صحبت کرد که خب لازمه بگم اونها بیشتر برای جئون جونگ‌کوک کیوت بودن و اون پسر اون روز بیشتر به این پی برد که اون یک کوچولو هست」

- پایان پارت اول .