🍂𝐏𝐚𝐫𝐭 23

93 25 286
                                    

بودن دوباره داخل همون رستوران حالت تراژدیکی داشت. جونگده دوباره تنها بود و از اینکه برای دومین بار باید حتی سر همون میز قبلی می‌نشست احساس خوبی رو منتقل نمی‌کرد.

نمی‌دونست چقدر دیگه باید منتظر باشه ولی مطمئن بود دیدار امروز فرق بزرگی با قرار قبلی داره و این فرق چیزی جز خود جونگده نبود.

جونگده حالا همون آدمی نبود که طی قرار گذشته‌ش سر همین میز نشسته بود و این قلب خود پسر رو به درد می‌آورد، ولی راه برگشتی هم برای تصمیماتش وجود نداشت.

بعد از مکالمه عجیبش با جیهون سعی کرد دل دختر رو به دست بیاره و حتی نظرش رو تغییر بده، اما با هر تلاشش برای حرکت از موقعیتی که درونش گیر کرده بود فقط بیشتر داخل باتلاقی که ساخته فرو می‌رفت و حالا جیهون ازش خواسته بود تا همه چیز رو تموم کنن؛ چیزی که جونگده تا قبل از رویارویی باهاش نمی‌دونست چقدر ازش وحشت داره.

پس بیشتر از قبل تلاش کرد تا نظر دختر رو تغییر بده و حتی قول داد که مینسوک رو کنار بزاره، اما نظر جیهون عوض شدنی نبود و جونگده حالا اگه آسمون رو به زمین و زمین رو به آسمون می‌رسوند هم نمی‌تونست دوباره اعتماد از دست رفته دختر رو جلب کنه.

"مینسوکی که تو درباره‌ش حرف می‌زنی یه شخصه، ولی برای من حالت نمادین داره. مینسوکِ تو الان همون همکلاسی سابق من و دوست صمیمی از دست رفته‌ی تو‌‍ه، اما اینطور نبوده که ناگهانی و یکباره بخاطرش بحث کرده باشیم و پله پله درباره‌ش جلو اومدیم. میدونم که در آینده قراره مینسوک های متفاوت تری توی زندگیمون باشه و من دوست نداشتم درباره اینکه نمیتونم توی برخورد با همچین مشکلاتی بهت اعتماد کنم اینقدر مطمئن باشم، ولی هستم. تصور اینکه قرار باشه با هر اتفاق و مشکل جدیدی اولین نفری باشم که کنار گذاشته میشه دردناکه و نمیخوام تو کسی باشی که این درد رو بهم می‌چشونه"

آخرین توضیحی بود که جیهون براش فرستاد و جونگده هم قبول اینکه کار بیشتری از دستش ساخته نیست رو دوست نداشت، اما نمی‌تونست مانع احساس بدش نسبت به هر تلاش بیشتر بشه؛ انگار با هر توضیح و بهانه اضافه‌تری فقط ضربه دیگه‌ای به اعتماد از دست رفته‌ی جیهون می‌زد و نمی‌خواست آخرین چیزی که از خودش به یادگار میزاره بدترین چهره ممکن از شخصیت ظاهری بر باد رفته‌ش باشه.

خبر جداییشون تا الان به گوش خانواده جیهون رسیده و احتمالا از طرف خود دختر قطعی شده بود، اما جونگده هنوز راهی برای در میون گذاشتنش با خانواده‌ش پیدا نکرده بود و همین قرار بود همه چیز رو حتی بدتر کنه؛ خانواده‌ش ذوق زیادی برای ازدواجش نشون داده بودن و جونگده بهشون برای دوست داشتن جیهون حق می‌داد، اگرچه این حق فقط مشمول والدینش نمی‌شد و از نظر جونگده همه برای دوست داشتن جیهون حق داشتن؛ همه بجز بازنده‌ای که پشت میز شماره چهار رستوران گلدن کنار پنجره نشسته بود و انتظار مهر تایید از دست رفتن زندگیش رو می‌کشید.

Opia ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈDonde viven las historias. Descúbrelo ahora