🖤PT=12🤍

565 94 35
                                    

زود بیا،من میترسم .

.
توی این پارت،در زمان های دیگر اتفاقات مختلف میوفتد،پس با ارض پوزش باید مکان ها تند تند عوض شود..
.

.

همه سالن نظام متحد به هیاهو افتاده بودن.

جئون جانگ با رایحه تلخ شدش که نزدیک بود همه رو بیهوش کنه،در رأس سالن محکم و با قدرت ایستاده بود .

رییس جمهور اسپانیا از در ورودی با محافظ های زیادش داخل شد و با حس رایحه مرد که به کاپین جت جنگی تکه داده بود نفسش بند اومد.

÷بهتره..یکم رایحت رو کنترل کنی مرد...خشمت فقط شرایط رو برای گرگت بدتر میکنه.

جونگکوک چشم غزه ای به یونگی رفت ‌و رایحش رو کم کرد.

/جئون...چه خوب که برگشتی‌.ما منتظر برگشتت بودیم.

جونگکوک ابرو بالا انداخت و پوز خند زد.

کتش رو از روی ساعش برداشت و سمت اتاقش که ته راه رو بود راه افتاد

_فقط بیست دقیقه فرست داری،بعدش میرم .

مرد آب دهنش رو قورت داد و پشت سرش راه افتاد.

.
.
.
.
.
.
.

+خب که چی آلفای تو بهت زنگ زده آلفای من نه...؟تو داری پزمیدی منو؟

جیمین شونه بالا انداخت و خواست رو تخت بشینه.

+نشینننن...بوی آلفام میره خوابم نمی بره.

جیمین با تعجب ابرو با انداخت و نق زد.

×موقعی که آلفات نبود خیلی بهتر بودی.

تهیونگ با لج ابرو بالا انداخت و به ساعت نگاه کرد

+دیگه...خیلی دیر شده...‌ساعت ۱۱ هه،چرا نیومد؟

با ناراحتی آهی کشید و از جیمین یه پس گردنی خورد.

×یونی گفت که دیر تر میان ،ما بخوابیم....شب بخیر.

تهیونگ دستی به پشت گردنش کشید و با افسوس سر تکون داد.

جیمینم از اتاق بیرون رفت و تهیونگ با بغض دراز کشید.

پیرهن مشکی مرد که روی تخت گذاشته بود رو برداشت و به همراه بالشتش بغل کرد.

+جونگکوکی دیر میاد....

با پارس یونتان یهو لرزید به خودش.

+اوه پسرم...تو رو یادم رفت...میشه امشب همون پایبن بخوابی؟

یونتان خرخری کرد و زیر تخت خودش رو قایم کرد.

تهیونگ با بغض برق اتاق رو با ریموت کلا خاموش کرد و سر روی بالشت مردش گذاشت.

اصیل زاده/noble born./KookvTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang