🍩دونـات یازدهـم🍩

279 122 37
                                    

مسابقه همچنان ادامه داشت و بسکتبالیست های جوان و آلفا با رقابت طلبی سعی در به دست آوردن امتیازات بیشتری داشتند تا شهره برد استانی رو مال خودشون کنند.

بکهیون مشتاقانه حالا بنر تشویق کیونگ‌هو رو به کناری انداخته بود و مقابل نگاه های متعجب همکلاسی‌هاش و چشم غره های خواهر و پدر کیونگ‌هو، با هربار امتیازی که چانیول به تیم حریف می‌داد، بالا می‌پرید و براش دست می‌زد.

جونگین چندباری سعی کرده بود با نیشگون از پهلوی بکهیون اون رو آروم نگهداره اما موفق نمی‌شد و با چهره‌ای که انگار هیچ شناختی نسبت به بکهیون نداره، اطراف رو نگاه می‌کرد.

دور آخر مسابقات بود و فقط سه دقیقه تا پایان باقی‌مونده بود؛ توپ دست چانیول بود و بکهیون با انگشت های گره خورده در هم، به صحنه مقابلش خیره نگاه می‌کرد و زیرلب دعا می‌خوند. می‌دونست با برد تیم بسکتبال مدرسه حریف، باید یکی از آرزوهای چانیول رو برآورده کنه و ممکن بود تو دردسر بی‌افته اما هرچیزی که بود، بکهیون اون آرزو رو دوست داشت و امیدوار بود چیزی باشه که خودش هم حالا بهش فکر می‌کنه. بیشتر از دوهفته از رابطه‌ای که شروع کرده بودند می‌گذشت و حالا دیگه وقتش بود چیزی بیشتر از بوسه و لمس های یواشکی نصیبشون بشه.

چانیول با چند حرکت نفس‌گیر توپ رو داخل تور انداخت و سوت پایان مسابقه به صدا دراومد. بکهیون بی توجه به چهره ناامید هم مدرسه‌ای هاش از جا بلند شد و فریاد هیجان زده‌ای کشید. با چنگ به کوله‌اش از پله ها پایین دویید و کنار زمین بسکتبال در انتظار چانیول ایستاد.

چانیول بین آغوش اعضای تیم فشرده می‌شد و هر آلفا با ضربه محکمی به بازوی خیس عرق چانیول، اون رو تشویق می‌کرد.

بکهیون وولی روی پاهاش خورد و با لبخندی که هر لحظه بزرگ‌تر می‌شد سعی داشت توجه چانیول رو جلب کنه و اون رو به سمت خودش بکشونه؛ اما زمانی که چانیول بالاخره موفق شد به رختکن نزدیک بشه دختر قدکوتاه مو شرابی خودش رو داخل آغوشش انداخت و بوسه محکمی روی گونه و خط فک آلفا گذاشت که ابروهای بکهیون رو بالا انداخت.

متعجب به آغوش دو فرد مقابلش نگاه می‌کرد و با گزیدن لب‌هاش سعی کرد اضطرابی که داشت رو خاموش کنه. نباید از چانیول چیزی به دل می‌گرفت. همین حالا جلو می‌رفت و با لبخند به چانیول بابت پیروزی که داشتند تبریک می‌گفت.

دستی به موهاش کشید و با لبخندی کاملا احمقانه که حسادت رو کاملا به رخ می‌کشید به آلفا و امگایی که در آغوش هم کاملا حل شده بودند نزدیک شد و سرفه مصنوعی کرد تا توجه اون دو رو به خودش جلب کنه. دختر مو شرابی با کمی مکث کمی کشید و طوری که انگار کاملا یک سگ تربیت شده‌ست، بینیش رو چین انداخت و واضحا رایحه نارگیل بکهیون رو بو کشید و ثانیه بعدی صدای خنده‌اش باعث تعجب بکهیون شد. دختر امگا بعد از یک دقیقه تمام قهقهه، بالاخره رضایت داد کوتاه بیاد و با لبخند زیبا و دلنشینی دستش رو به طرف بکهیون دراز کرد.

❥𝖢𝗁𝗈𝗌𝖾𝗇Where stories live. Discover now