•~•~•~•~•~•
عـــاح خدا صفحــه ی قبل به شدت خجالت آوره! شایــد باید یک چسب یک دو سه بهش بزنم. حیفـه بکنمــش...
بهرحال دیروز به خیر و خوشـــے گذشت. البته برای ما! اُمنے مدیرے که از طرف جونگکوک بود رو از مسافـــرخونه پرت کرد بیرون. البته اگه کارایـے که سرش آوردند رو فاکتور بگیریم!
1.اُمــنے یــک دست کتک با چوب زدش!
2.جیســو عینک بدبخت رو زد شکست.
3.دایی اوسوی هم ماشینش رو پنچر کرد.
درستــه! دایے اوسوی هـم اینجا بود. مامانم بلافاصله بعـــد از رسیدن به اینجا بهش زنگ زد قضــیه رو تعریف و اونـم خودش رو رسونــد. اونم با چندتــا از سربازاش برای خودنمایـے و ترسوندن اون مرد بدبخت خودشون رو به اینــجا رو رسوندند. البته از نظر قانونی سربـــازای نیروی دریایے الکــے کارے انجام نمیــدن به خصــوص اگر خارج از ماموریت و تو خشکی باشــــه.
فکر کنم دیگــه هیچوقت تا 1 کیلومتــری اینجا هم پیداش نشـــــه. حتــے بخاطـر پنچر شدن ماشینــش ترسید شکایتــے بکنه و سربــه زیر با جرثقیلــے که ماشینش رو میبرد رفت. اُمــنے ، جیسو و دایے تموم عصبانیتے که نسبت به جونگکــوک داشتند رو سر اون مرد خالے کردند. دلــم براش سوخــــت.
بهرحال همه چیــز خوب گذشت. نه سر کله ی جئون جونگکـــوکے اینجا پیدا میشـه نه کسے هست که دیگه منو بازخواست کنه.
امروز زندایے و میسا و میکاسا اومدند اینجا. با جیسـو و اُمُنے، 5 نفری تا تونستنـــد درمورد جونگکوکــِ بدبخــت حرف زدندُ ناســـزا گفتند. البته که فقط یکم یکـــم دلم براش ســــــوخت. منم باند ارتباطیه پیوندمون رو باهاش بستم تا نتونه باهــام ارتــباط برقرار کنه. اینـطور بهـــتره. ازفـــردا برای احتیاط قرار شد تا یـــک هفته خونه ی دایے اوسوی و زندایے کاترین بمونم. جیســو احتمال میده سرُ کله ی اون آلفـــا قطــعا پیدا میشــه.
مشخصه کــه برای انتقام برمیگــرده! هـــر آلفایے راضے نمیشه که امگــاش مارکش کنه. بعـد من! کیم تهیونگ! جئون جونگکــــوکے که از قضا از امگاهای مذکر بیزاره رو مارک کردم.دروغ چرا احساس تــرس میکنــم. اما بـــازم این شدیــداََ عالیه!!! حداقلــش دیگه میدونم قرار نیست بمــیرم. اُمُنــے گفت نمیذاره دستش به من برســه تا پیوند رو بشکنه! امیــدوارم فقط خانوادم رو اذیت نکنه.
دلــم فقــط یکم یکم تنــگ شده. امیــدوارم تمام افراد اون عمــارت از غضب جئون جونگکـــوک در امان باشند.
آمیـــن-
•~•~•~•~•~•
BẠN ĐANG ĐỌC
BEREFT ᴷᴼᴼᵏᵛ
Fanfiction[محـروم] آلفایی که از امگاهای مذکر نفرت داره و از قضا جفتش یک امگای مذکر از آب در میاد. منشی ای که مجبور میشه بخاطر رئیسش ظاهری دخترانه به خودش بده. ×اکثــر پارتـ ـهای این بــوک کوتاهــه× 𝗚𝗮𝗻𝗲𝗿: 𝘁𝗲𝘅𝘁 |𝗱𝗿𝗮𝗺𝗮 |𝗮𝗻𝗴𝗲𝘀𝘁 |𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮𝘃�...