حدود چهار ساعت بخاطر فشار عصبی ناگهانی ای که بهش وارد شده بود بیهوش بود. بلافاصله بعد از بهوش اومدنش، دکتر چکاپش کرد و گفت بچه و امگا هر دو سالم هستند، همچنین گفت نباید دیگه چنین وضعیتی برای امگای باردار بوجود بیاد و حالا بعد از مرخص شدن پسر داشتند به خونه بر می گشتند. امگا وضعیت جالبی نداشت و دختر هیچوقت برادرش رو تا این حد ساکت ندیده بود. نگاه امگا خالی از هرگونه احساسی بود و از زمانی که بهوش اومده بود سکوت کرده بود.
جیسو بعد از متوجه شدن اخبار این موضوع رو برای برادر بزرگترش، کاترین و داییش از پشت تلفن بازگو کرد و هر سه نفر پشت تلفن بهت زده بودند، انگار احساس پشیمونی و عذاب وجدان در وجود هر سه نفرشون بخاطر تنفر از آلفا به صورت مشترک آشکار شده بود اما بیشتر از همه این احساس رو مرد بزرگتر به دوش کشید.
جیسو اخبار رو به همراه مادرش از طریق فضای مجازی به سرعت دنبال می کرد. بعد از پیدا شدن لاشه ی هواپیما توسط گشت های پروازی-امدادی متوجه شدند حادثه بر اثر یک حمله ی انتحاری رخ داده و گویا دو تا بمب داخل هواپیما جاساز می کنند. در کمال تعجب از 315 سرنشین هواپیما حدود 21 نفر جان سالم از اون اتفاق وحشتناک به در برده بودند.
بمب اول زمانی که منفجر میشه دم و قسمت عقبی هواپیما به کل ازش جدا میشه و تعدادی که قسمت عقبی نشسته بودند بلافاصله کشته میشن و هواپیما زمانی که کنترلش رو از دست میده و به آب نزدیک میشه تعداد خیلی کمی از مسافران خودشون رو از قسمت عقبی هواپیما که کنده شده بوده به داخل آب پرت میکنند که گویا همون 21 نفر بودند. بمب دوم هم بلافاصله هواپیما به سطح آب برخورد میکنه منفجر میشه و باقی مسافران دیگه به همراه خدمه و خلبان داخل هواپیما تکه تکه میشن و داخل آب غرق میشن.
جیسو بعد از بهوش اومدن برادرش این موضوع رو براش بازگو کرد اما پسر هیچ ریکشنی نشون نداد. شنید اما انگار توانایی صحبت کردن و ابراز اینکه امیدوار شده رو نداشت. با توقف ماشین مادر امگا و دختر از ماشین پیاده شدند. دختر در عقب رو باز کرد و زیر بغل برادرش رو گرفت و کمکش کرد تا از ماشین پیاده بشه. امگا گیج بود و فقط به نقطه ی نا مشخصی خیره شده بود و مادر امگا بیش از حد نگران پسرش بود. دختر آروم آروم به برادرش کمک کرد تا وارد سالن اصلی مسافرخونه بشن تا پسر رو به اتاقش ببره.
زمانی که وارد راهرو شدند چشم هر سه نفرشون به جماعتی که از اون فاصله مشخص بود افراد جونگکوک هستند. دستیار آلفا که کنار پذیرش منتظر ایستاده با دیدن مادر امگا به سمتشون قدم برداشت. زن متعجب به افراد آلفا که از مسافرخونه خارج می شدند نگاه کرد و بعد نگاهش رو به بتا داد. نگاه عصبی و غمگین بتا برای تهیونگ درد آور بود.
YOU ARE READING
BEREFT ᴷᴼᴼᵏᵛ
Fanfiction[محـروم] آلفایی که از امگاهای مذکر نفرت داره و از قضا جفتش یک امگای مذکر از آب در میاد. منشی ای که مجبور میشه بخاطر رئیسش ظاهری دخترانه به خودش بده. ×اکثــر پارتـ ـهای این بــوک کوتاهــه× 𝗚𝗮𝗻𝗲𝗿: 𝘁𝗲𝘅𝘁 |𝗱𝗿𝗮𝗺𝗮 |𝗮𝗻𝗴𝗲𝘀𝘁 |𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮𝘃�...