سلام...من این داستانو درباره ی دختری به اسم سانی وایتمور و زندگی نرمال اونه...خب تقریبا نرمال...اون 18 سالشه و تازه دبیرستانو تموم کرده و میخواد وارد کالج موسیقی بشه و گیتار بلده...ارزوش اینه که بتونه موزیسین بشه...عکسشم اگه تونستم تو قسمت اول میذارم...نظر و رای یادتون نره این اولین داستانمه و سرش خیلی به خودم فشار اوردم -_- مرسی :*