chapter 1

168 13 5
                                    

درو باز کردم و وارد شدم طبق معمول سرمو انداختم زیر و داشتم به سمت اتاقم میرفتم که لو از تو اتاق نشینمن صدام کرد
لویی-مایلی؟
-باز چیه؟
لویی- بیا اینجا
با بی حوصلگی رفتم سمت اتاق نشینمن
لویی- این عضو جدیده و میخوام زیر نظر تو باشه
- فک کردی من بیکارم؟؟؟؟
لویی- مهم نیس ک بیکاری یا نه باید بهش آموزش بدی
یهو اون پسره حرف زد و من تازه قیافشو دیدم ؛ چشای کاراملی با کللللی مژه دماغ بی نقص لبای فوق العاده با یه ته ریش فوق هات :
" من خودم آموزش دیدم "
یه پوزخند زدم
- دنبالم بیا
لویی- کجا میبریش؟
جواب ندادم و به سمت پارکینگ راه افتادم و اون پسره هم دنبالم اومد
" هی صبر کن چقدر تند میری "
یه لحظه ایستادم و گفتم :
- تو آروم میای ... زین
دیدم پوکر فیس شد
زین- تو اسم منو از کجا میدونی؟
- تو اسم منو میدونی؟
زین- نه از کجا باید بدونم؟
-خب این اولین فرق بین افراد آموزش دیده و آموزش ندیده ست
زین- منظور؟
- بیا سوار شو تا برات بگم
سوار ماشین شدیم و ماشینو روشن کردم وقتی از پارکینگ اومدم بیرون شروع کردم به توضیح دادن
-خب اول از همه وقتی اومدم لویی اسممو صدا کرد به هر حال اسم من مایلیه
و دستمو دراز کردم ؛ بام دست داد ؛ ادامه دادم
-و هیچ وقت یه آدم حرفه ای روی صفحه ی اصلی گوشیش اسمشو نمیزنه
با تعجب گفت
زین- ولی سایز اون ک خیلی کوچیک بود !
-مهم نیس چقدر کوچیکه چون یه آدم حرفه ای مثه من همه چیو میتونه بخونه
زین- چه جالب !
و گوشیشو رمزشو زد تا اسمشو از رو صفحه برداره
-و فقط یه احمق میتونه رمزشو خیلی راحت جلو یکی ک اولین باره میبینتش بزنه
زد تو سرش
زین- اوه شیت باشه ببخشید
-اعتراف میکنی آموزش ندیده ای؟؟؟؟
زین- اممم خب نه
-روتو برم
داستان از نگاه زین
مایلی- روتو برم
-خخخخخخ
دم یه پارک ایستادیم و مایلی پیاده شد من با تعجب نگاش کردم
مایلی- نمیخوای پیاده شی؟
-اومدیم تاب سوار شیم؟
مایلی- وای بامزه خندیدم زود باش بیا پایین
پیاده شدم
-خب فاز چیست؟
مایلی- منو نگا کن
رفت بغل یه خانومی ک سگشو اورده بود بچرخونه فاصله ی زیادی باشون نداشتم پس میشنیدم چی میگه
مایلی- خانوم ببخشید من میخواستم برم کینگ استریت ولی نمیدونم چه جوری برم میشه راهنماییم کنین ؟
خانومه- بله حتما باید از سمت ....
و مایلی بهش نزدیک شد و بعد از چند ثانیه ازش دور شد تشکر کرد و به سمتم اومد -خب حالا مثلا چی شد؟
مایلی- خب وقتی میگم خری ، خری دیگه !
و از آستینش یه کیف پول داد پایین -چی شده؟
مایلی- وقتی بهش نزدیک شدم از کیف کمریش در اوردم و زیپ کیفشو دوباره بستم ؛ خب حالا نوبت توئه !
- من ؟ شوخی میکنی من حتی ندیدم چیکار کردی ؟!
مایلی- خب پس من یه بار دیگه میرم ایندفعه بهم خیلی دقت کن بعدم تو که آموزش دیده بودی !
خب حالا به هر حال-اوکی
...
تا عصر داشتیم تمرین میکردیم (چه تمرین آموزنده ای) و هر وقت من گند میزدم مایلی یه جوری گندمو درست میکرد
-من خسته شدم
مایلی- خب پس میریم سر یه کار دیگه
-بیخیال
مایلی- دنبالم بیا
نه خیر این دختر گوشش به این حرفا بدهکار نیس
بالاخره بعد کلی غر زدن دنبالش رفتم...
................................
نظر بدینااااا

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 17, 2015 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Blind DestinyWhere stories live. Discover now