قسمت هفتم – طلسم چوبی
بیشتر بعد از ظهر اتفاق خاصی نیافتاد تا اینکه ساعت 5 بود که رفتم تا سوهو رو بیدار کنم و بهش بگم عموی عزیزش " پیتر" اومده دیدنش...
هرچند از پیتر خواستم تا تو اتاق نشیمن بمونه تا سوهو رو صدا کنم اما اون درحالی که وانمود می کرد می خواد سوهو رو غافلگیر کنه با آخرین سرعتی که می تونست دنبال من بالا اومد بنابراین فرصت نکردم دوباره به سوهو سفارش کنم که با اون خوب رفتار کنه.
اما اون با اینکه با رسیدن ما تازه از خواب بعد از ظهرش بیدار شده بود خودش بقدر کافی تیز بود. ما به خوبی به پیتر خوش آمد گفتیم. اون کمی ناسازگار بنظر می اومد اما خیلی حرفه ای ذات شیطانیش رو پشت صورت جدی و لبخند هاش پنهان می کرد.
با سوهو اسپانیایی حرف میزد، اما بعد از اون با انگلیسی دست و پا شکسته شروع به نصیحت کردن ما کرد و به ما گفت که هوای هم رو داشته باشیم و اینکه دوستان از هم محافظت می کنن... همونطوری که اون و پدر سوهو هوای هم ر داشتن!
خیـــــلی پرویی می خواست که اون حرف رو بزنه!!
وقتی اون رفت سوهو شروع کرد:" فهمیدی به اسپانیایی چی می گفت؟ "
" نه زیاد... "
سوهو سر تکون داد:" می گفت که چقدر پدرم از اینکه من رو پای خودم ایستادم خوشحاله!" دستاش رو تو هوا تکون داد:" چطور جرات می کنه راجع به پدرم صحبت کنه؟!"
برای آروم کردنش نقشه مون و اینکه چطور پیتر بهای دروغهاش رو تو زندان می پردازه بهش یادآوری کردم و تو این فکر بودم که اون بالاخره چند تا زبان بلده؟؟
هیچکدوم اشتها نداشتیم و شام نخوردیم. من که حتی نمی خواستم به رختخواب برم. دیگه از دیدن کابوس های مسخره ی هر شب خسته شده بودم. وقتی تو بیداری به اون خواب ها فکر می کردم زیاد بنظر ترسناک نمی اومدن اما وقتی که داشتم خواب می دیدم غیرقابل تحمل بودن.
تو همین فکر ها بودم که سوهو ناگهان با یک فنجون وارد اتاقم شد و روبروی من نشست.
وقتی اون رو بهم داد پرسیدم:" این چیه؟"
" یه جور چاییه، بهت کمک می کنه بهتر بخوابی. اما بهت بگم که به خوش طعمی اونی نیست که اون روز بهت دادم، اما کمکت می کنه."
خب ما زیاد خانواده ی سنتی ای نبودیم و من خیلی انواع چای های گیاهی رو امتحان نکرده بودم پس تصمیم گرفتم که امتحان کردنش که ضرری نداره.
این رو که گفت فوری آن رو گرفتم و سر کشیدم اما خیلی داغ بود:" آخ! زههههونم صوهت!"
وقتی یکم زبونم خنک شدم گفتم:" باید بهم می گفتی که واسه درست کردنش مستقیم از مرکز زمین آب آوردی!"
YOU ARE READING
Last Keeper + Season 3 updating 🔰
Mystery / Thrillerخونه رو ترک کردم. تمام چیزی که اون روز با خودم داشتم کوله پشتی و تخته اسکیتم بود، به علاوه ی مبلغ نسبتا قابل توجهی پول که پدر بزرگم برام به ارث گذاشته بود. خوشبختانه سن قانونی در مورد وراثت تو کشور من 16 سال بود و وقتی دو ماه پیش پدر بزرگ ما رو ترک...