⭐ فراموش نشه
قسمت دوازدهم – شش دنیا
آقای ویلسون شروع کرد:" بسیار خب، اولین سوال من اینه که شما اول چطور از وجود این طلسم با خبر شدید؟"
سوهو با لحنی که نشون می داد، به قدرت های این به اصطلاح طلسم کوچکترین باوری نداره گفت:" ما چیزی نمی دونستیم تا اینکه من افرادی رو شبیه قاچاقچی ها دیدم که چیزی رو توی کارخونه ی عـ... یکی از دوستان پدرم پنهان می کردن. کابوس های "جی" مارو علاقه مند کرد که بریم دنبالش."
آقای ویلسون هوشمندانه گفت:"چطور متوجه شدید که یکی هستن؟"
شروع کردم:" تا حالا چند بار پیش اومده که خواب های یکسان پی در پی در مورد یک چیز ببینید و تو بیداری راجع به اون بشنوید؟ اون هم یه عروسک خیمه شب بازی چوبی؟! من قلبا می دونستم که اونا یکی هستن چون سوهو برام توصیفش کرده بود اما وقتی که اون رو لمس کردم دیگه کاملا مطمئن شدم.. اونا یکسان و هم وزن بودن."
این رو که گفتم ناگهان صورت سوهو تغییر کرد و سرش رو به نشانه تاسف تکون داد. من هنوز نفهمیده بودم چرا تا اینکه آقای ویلسون با یک ابروی بالا رفته و با زیرکی مخصوصی پرسید:" یکسان؟ چطور اینو میدونی؟ شما گفتید که سوهو تنها دنبال طلسم رفت و بعدشم اونو از دست داد."
چه بلایی سرم اومده بود، انگار بقدر کافی هشیار نبودم.
با سوتی که داده بودم همه چیز رو خراب کرده بودم اما سعی کردم ظاهر رو حفظ کنم:" من... میدونید..." اما آقای ویلسون پوزخندی زد و حرفم قطع کرد:" نمی دونستم قبل از اینکه طلسم رو از سوهو بگیرن از آقا دزده خواستی بذاره بهش دست بزنی."
تسلیم شدم و دست هام رو با نیشخند بالا بردم:" باشه تو گیرم انداختی اما خودت گفتی" به هیچ کس اعتماد نکن."!"
خندید:" بله. من تورو سرزنش نمی کنم. پس... طلسم دست شماس، درسته؟"
نفس کوتاهی گرفتم:" بله اما ... یه چیزیش کم شده."
چشماش رو گرد کرد و با حالتی شبیه ماری که می خواد حمله کنه، به سمت ما نیمخیز شد:" چی؟ شما احمقا شکوندینش؟" داشت واقعا ترسناک میشد. چرا لحنش اونقدر تغییر کرده بود؟
به سرعت جواب دادم تا از خشمش دور بمونم:"نه نه. ما کاری نکردیم. اون کسی که شما ادعا می کنید "گرگینه" بوده نخ هاش رو از دست سوهو در آورد. "
آروم شد و چیزی زمزمه کرد که اینطور شنیدم:" باشه پس مشکلی نیست."
فکر کردم" البته که مشکلی نیست. همونطور که خودش می گفت با گرگینه ها دوست بود."
باید به حرف سوهو گوش می کردم... حالا کمی از حس بدی که سوهو ازش صحبت می کرد رو راجع به آقای ویلسون پیدا کرده بودم. اون فکر می کرد که نخ ها رو از دوستاش می گیره منم طلسم رو با افتخار بهش تقدیم می کنم اما اشتباه می کرد.
YOU ARE READING
Last Keeper + Season 3 updating 🔰
Mystery / Thrillerخونه رو ترک کردم. تمام چیزی که اون روز با خودم داشتم کوله پشتی و تخته اسکیتم بود، به علاوه ی مبلغ نسبتا قابل توجهی پول که پدر بزرگم برام به ارث گذاشته بود. خوشبختانه سن قانونی در مورد وراثت تو کشور من 16 سال بود و وقتی دو ماه پیش پدر بزرگ ما رو ترک...