در حال سفر، زمان حال
قسمت بیست و پنجم – مسیر زیر زمینی
یه نفس عمیق گرفت:" در طول زمان ها ویلسون همیشه افرادی رو دور خودش جمع می کرده. همیشه هم از طرف نیروانا جاسوس هایی فرستاده می شدن که به تشکیلات اون نفوذ کنن هر چند که گول زدن اون خیلی سخت بود. اون خیلی از اونا رو حتی قبل از اینکه پاشون رو تو تشکیلات بذارن متوقف کرد. بعضی ها شونم بعد از ورودشون و وقتی هنوز تو پست های ابتدایی بودن گیر انداخت. "
کمی بهش نزدیک تر نشستم و اون ادامه داد:" بعضی ها بیشتر ترقی کرن اما اون باهوش بود و همه شونو به غیر از دو نفر پیدا کرد اونا از بهترین افراد ما بودن که از وقتی خیلی جوون بودن به اونجا فرستاده شدن. اونا تونستن به قدری به اون نزدیک بشن که به که به اطلاعات مهمش دسترسی پیدا کنن اما در آخر فقط یکیشون تونست فرار کنه. اینطوری شد که ما خیلی چیزای دیگه رو به علاوه اینکه چطور اون داستانا رو ، مخصوصا برای افرادی که براش کار می کنن جعل کرده فهمیدیم."
گاهی حس می کردم بیشتر از اینکه حواسم به چیزی باشه که میگه، حواسم به حرکات کوچیک صورتشه که موقع صبحت کردن بوجود میان اما به موقع حواسم رو جمع کردم:" چرا اون ممکنه به آدمای عادی هم احتیاج پیدا کنه؟ منظورم اینه که گرگینه ها رو که داره، واسه وقتایی هم که اونا نمی تونن وارد اجتماع بشن می تونست چند نفری رو استخدام کنه."
" اون که نمیتونه تمام نقشه های شیطانیشو فقط با استخدام چند نفر مدیریت کنه. به غیــر از اون، حتی وقتی گرگینه ها هم حضور دارن هنوز کارای زیادی هست که باید بدست آدمای عادی انجام بشه. اون همیشه افرادش رو از بین آدم های خوب انتخاب میکنه چون دلش نمیخواد اطرافش پر از شیادها و آدمای حقه باز باشه اما آدم های خوب باید تشویق بشن که دارن کار درستی انجام میدن برای همینم اون داستان ها رو جعل میکنه. همونطور که برای شما جعل کرد."
سر تکون دادم:" چه اتفاقی برای افراد ما که اون گیرشون انداخت می افتاد؟"
" مسلما کشته می شدن، درباره برخورد با جاسوس ها چه انتظاری از اون داری؟"
من شدیدا احساس تنفر داشتم، چطور به همچین آدمی اعتماد کرده بودم و حتی با سوهو سرش بگو مگو کرده بودیم! وقتی اسم سوهو به ذهنم رسید یادم افتاد بپرسم:" راهی هست که بفهمیم سوهو الان کجاست؟ یه تماس تلفنی کوچیک هم میتونه خوب باشه..."
" راه که هست اما بهتره که ازشون استفاده نکنیم. چه راه های ارتباطی مدرن چه حرکات جادویی میتونه دشمن رو مستقیم به سمت ما هدایت کنه. علاوه بر این پدرم از تلفن همراه و بیشتر تکنولوژی ها استفاده نمیکنه. دوست پدرم رابرت به این کارش میگه سندروم خوناشامی ضد تکنولوژی... " لبخند مستطیلی شکلشب زد و ادامه داد:" اما اونا خوبن، من مطمئنم."
أنت تقرأ
Last Keeper + Season 3 updating 🔰
غموض / إثارةخونه رو ترک کردم. تمام چیزی که اون روز با خودم داشتم کوله پشتی و تخته اسکیتم بود، به علاوه ی مبلغ نسبتا قابل توجهی پول که پدر بزرگم برام به ارث گذاشته بود. خوشبختانه سن قانونی در مورد وراثت تو کشور من 16 سال بود و وقتی دو ماه پیش پدر بزرگ ما رو ترک...