ماجرا های هری و ا.ت

1.3K 123 13
                                    

❤️imagine❤️
هرى درحالى كه كنار دوتا از دوستاى ديگش *زين و ممد😂* وايساده و يه تسبيه رو هى تو دستش ميچرخونه متوجه اومدن تو ميشه كه يه مانتوى كوتاه جذب با يه دامن گل گليه يشمى و قهوه اى پوشيدى و كليپس بزرگتو زدى رو سرتو چسب دماغتم هنوز نكندى *الكى مثلا عمل كردى😂* يه دونه محكم ميزنه به پهلوى زين
هرى: زييين اون زعيفه رووووو داشته باش 😍
ممد: واااااى جووووووون چه چسب خوشگلى رو دماغشه 😍
هرى: ممد خفهههههه 😡
زين: چه كونى دارهههه 😍
هرى: عارههههه 😍
ممد: چسب دماغ بدتره يا كون؟😳
زين: معلووومه چسب 😡
ممد: اووووه يس ورى گود 🤔
هرى: اين يكيو ديگه نميزارم از دستم در بره 🤒😤
اينو ميگه و با سرعت مياد جلوت وايميسه
هرى: سلااام خوووشگلههههه 😎
"اواااا با منيد؟" با صداى تو دماغيت ميگى 😂
هرى: مگه غير از شما خانم خوشگلى اينجا هست؟😏
"عاقا لطفا مزاحم نشيد من دوست پسر دارم 😑" با جديت ميگى
هرى: چه جالب منم يه سگ دارم اسمش نازيه حالا بيا بحثو درمورد سگامون بيخيال شيم درمورد خودمون حرف بزنيم 😏
"بروووو كنار عاقا مزاحمممم نشووو 😡" با عصبانيت ميگي
هرى: اذيت نكننن ديگه من ازت خوشم اومده حالا بيا شمارمو بگير 😚
"خيلى ممنون ولى من دوست پسرمو دوست دارم 😑"
هرى: بابا اصا هركااااارى بگي ميكنمممم 😫
"عاقااا لطفااا برين؟!😠"
هرى: جدى؟!!!😳
"بلههه كاملا جديمممم😡"
و هرى قبول ميكنه و همونجا شلوار كرديشو درمياره و ميرينه "جييييغغغغغغغغغغ كصافطططط 😭😭😭"
هرى: واااا چرا فرا ميكنى خودت گفتى 😟
زين: ااا چرا رفت؟؟!😳
هرى: نميدونم خودش گفت برين منم براش ريدم 🤔😑
زين: اسكلت كرده بود 😒
ممد: حيف شد چسب رو دماغ قشنگى داشت 😍
هرى: 😡😡😡😡
زين: 😡😡😡😡😡😡😡
و در عاخر داستان ا.ت به ممد رسيد و هري همچنان مجرد ماند 😊
با تچکر خدانگهدار

1D funny chatsWhere stories live. Discover now