شايد واضح ترين خاطره ي ذهنمه
حتي ميتونم بگم شدت بارون چقد بود
يا اينكه چندبار تو ثانيه از سرما ميلرزيدم
كل اونروز با كوچيك ترين جزئياتش يه تيكه از واضح ترين لحظه هامه
خيلي حالم آشفته بود ،به خودم ميگفتم آري نرو
تو جواب به خودم ميگفتم مگه احمقي؟ ميدوني چقد واسه اين روز زحمت كشيدي؟ كل زندگيتو واسه اين روز دعا كردي، هميشه آرزو كردي اينجا باشي ، حالا ميگي برم؟ از چي فرار ميكني؟ از آرزوت؟
از خودم لجم ميگرفت، چيزي كه اينهمه سال واسش نق زدم نيم ساعت ديگه شروع ميشد و من گوشه ي سالن زير بارون ازش فرار ميكردم
خودمو گوله كرده بودم بقل ديوار
كانورساي خيس خيس شدمو دونه دونه ميكوبيدم تو چاله ي كم عمق جلوي پام، انگار صداي شالاپ شولوپش مغزمو مرتب ميكرد
اكسو...
شايد به نظر يه آدم عادي يه گروه مثل بقيه ي گروها توي دنيا
ولي از نظر يه فنگرل يه دنيا بين بقيه ي گروهاست
چيزي كه خيلي سال پيش تو شرايط سختم كمكم كرد همين ارتباط عاطفي قوي ايجاد كرد كه يجورايي كنترل احساساتم افتاد دستشون
توضيحش واسه آدم عادي سخته
ولي خنده داره كه همون آدماي عادي تو شرايط ما مث ما ميشن
اينهمه سال صبح تا شبمو گذاشتم كه ببينم كجان چيكار ميكنن
باهاشون خنديدم و گريه كردم
از چي ميترسم وقتي بعد اينهمه مدت پشت در سالني نشستم كه هميشه تو روياهام ميديدمش؟
ياد گريه هام افتادم وقتي ويديوهاي فن ساينارو ميديدم
آلبوممو تو بقلم فشار دادم
بعضي آرزوها انقد بزرگن كه موقع برآورده شدنش كه ميرسه ميترسي برآورده شن
ديدن كسايي كه هيچوقت به چشم يه موجود واقعي بهشون نگاه نكردم خيلي سخته
ميترسيدم انقد با ديدنشون از حال و هوام بيام بيرون كه رفتن ازينجا خيلي سخت باشه
+آريانا ؟ نمياي؟
-تلما..من ..
+توچي؟ اوه استرس داري؟ خب عاديه تو اولين كنسرتاي آمريكا كلي قشي داشيم
اين كره اي ژاپنيارو نگا نكن
اينا تو رستوران نشستن يهو چانيول با كلي باديگارد مياد ميشينه پشتشون
پونصد تا آلبومه امضا شده دارن با سيصد تا سلفي
هرلحظه ممكنه لي سومان تو فرودگاه اينچئون...
-باشه باشه .. من خوبم فقط يكم ميترسم
+ از چي ميترسي؟ از كون سهون يا گوشاي چانيول؟
-تلما خفه نميشي چرا؟ بالا ميارم روت بخدا
+واي فكن بالا بياري رو سهون
😂چه داستان عشقي بشه
-هرهرهرهر بي نمك
+بنراتو زدي؟
-آره سومانو چند دقيقه پيش ديدم.. گفت آدماي عادي نميتونن اينجا باشن، براش توضيح دادم من مسئول بنرام و گفت سرش شلوغه آخر اجرا باهام حساب ميكنه
+ لي سومان؟ چي پوشيده بود؟ خوشتيپ بود؟
-بهم نخند ولي استرس گرفتم ديدمش
+خنده نداره بالاخره رئيس پسراست,منم بودم استرس ميگرفتم
يعني تو با كسي حرف زدي كه پسرا زير دستشن
-هوف تلما بسه
+من ميرم لايت استيكارو بگيرم، توام كه بنرات زده شده الان وقتشه كارو بذاري كنار برگردي به اصل فنگرليت. زودي بيا باشه؟
-اوكي
از رفتن تلماميگذشت
يه نگا به ساعتم كردم، پنج دقيقه مونده بود
فقط پنج دقيقه؟ گند زدي آريانا
پوسترا و عكسايي كه زير سوييشرتم قايم كردم تا خيس نشرو كشيدم بيرون، كلاه سوييشرتمو كشيدم سرم
آلبوممو سفت چسبيدم تا خودكار توش نيفته
با تموم سرعت شروع كردم دويدن
محوطه ي بيرون پر از تخته و سيم بلا استفاده بود
واسه همين فقط جلوي پامو نگاه ميكردم كه زمين نخورم
كه يهو محكم خوردم به يه نفر
تمام چيزي كه تو اون لحظه تو ذهنم اومد پوستراي تو دستم بود كه اگه ميفتاد خيس ميشد
چشامو دوختم رو زمين
همه ي عكسام خيسه خيس بود
دستامو از عصبانيت مشت كردم
آخه كي غير من پنج ديقه مونده به شروع كنسرت پشت سالن اينجا وايميسه؟
فاصلم باهاش خيلي كم بود
تصميم گرفتم سرمو بيارم بالا كه نگاش كنم و هرچي از دهنم مياد بگم
ببين چيكار كردي؟؟ مگه كور....
نگاهم خشك شد
تو اون ثانيه هيچي به مغزم نميرسيد
حتي خون
-واسه اين پوسترا خودتو ميكشي؟ وقتي صاحبش جلوته؟
يه لبخند محو كج زد كه نميدونم از سر مسخره كردن بود يا مهربوني
خم شد و شروع كرد به جمع كردن عكسا
-خيلي خيس شده، واقعا معذرت ميخوام
بلند شد ، چند ثانيه زل زد بهم
-تو چرا هيچي نميگي؟ كلي عكس هست ميگم برات اختصاصي بيارن خوبه؟ راستي چيكاره اي؟ آدم عادي نمياد اين طرف.. ميكاپ آرتيستي؟ اوه نه اون كه پونيه.. مسئول جديد هماهنگي اي؟ ..
هيچي نميگفتم! فقط زل زده بودم بهش
-سنت كم به نظر مياد.. همممم
سرمو انداختم پايين
+بنر ميسازم.. يعني طراحي ميكنم
-سومان از كارات راضيه.. استخدامت ميكنه
ولي چرا انقد منو ديدي ترسيدي؟
+اكسوالم.. اولين باره ميام كنسرتتون
-جدي؟ بايستم كه منم:))
سرمو تا اونجايي كه ميتونستم پايين نگه داشته بودم
+از كجا فهميدي؟
-همه پوسترات عكس منه
انگشتشو گذاشت زير چونم سرمو آورد بالا
-امروز چون انداختمت تو دردسر سعي كردم مهربون باشم، اين اولين و آخرين باريه كه سهونو با يه غريبه مهربون ميبيني
اسمشو كه گفت قلبم شروع كرد تند تر زدن
انگار داشت باورم ميشد كه واقعا خودشو ديدم
-خب ديگه ما بايد بريم لباس بپوشيم، ميبينمت
YOU ARE READING
- 17X -
Fanfictionفك نميكردم يروز ازت ياد كنم نه به عنوان يه طرفدار به عنوان خاطره كه روزي X17 بار قلبم برات بزنه وقتي روز 17 فروردين ميفهمم رمز گوشيتو گذاشتي 1717 و 17 بشه مقدس كدوم طرفداريو ديدي لياقت يه داستان عشقي واقعيو داشته باشه؟ شايد واسه همين از ترس صدام در...