chapter one

345 25 7
                                    

Harry:
امروز شنیدن شکستن قلبم رو بیشتر از هروقتی تو دنیا حس کردم وقتی تنهایی تو حمام نشستم و اشک ریختم وقتی بهترین دوستام با عشقم و دوست دخترش رفتن بیرون...
وقتی هیچ کس به یه پسر بیچاره که بوسیدن عشقش رو میبینه فکر نکرد وقتی گرفتن دستاشونو میبینه و لبخندی که مدت ها پیش به من میزد و حالا جز اخم کردن به من کاری نمی کنه
میدونید چی بیشتر درد داره این که دوستات هم اونارو به تو ترجیح بدن اشک چشمات رو ببینن و باز هم از خوش بختی اونا بگن ببینن تو ادم سابق نیستی ببینن غم داریا ولی بی توجه باشن فراموش شدم به اسونی فراموشم کردن به اندازه یک پلک زدن فراموش شدم این روزا یک نفرو میخوام که محکم در اغوشم بگیره و بهم بگه همه چیز درست میشه دلم واسه عشقم تنگ شده نه این ادمی که وقتی ازش خواهش میکنم باهام فیلم ببینه اونقدر محکم هولم میده که رو زمین میوفتم و با خشم میگه قرار دارم نه اینو نمیگم من همون ادمیو میگم که وقتی اشپزی میکردم و دستم میبرید و مثه بچه ها بغض میکردم منو تو بغلش میکشید و میگفت چند بار بهت گفتم هواستو جمع کن اخه من با تو چیکار کنم .
یه نصیحت بهتون می کنم تا وقتی که عشقتون کنارتونه از بودنش لذت ببرین از عطر تنش گرمایه نفسش اینقدر نگاش کنین تا چشمایه مهربونش یادتون بمونه چون اون روزایه قشنگ ممکنه زود تمون بشن خیلی زودتر از اون چیزی که فکرشو میکنین
به خونی که از دستام میریزه نگاه میکنم ارومم میکنه اینقدر تو فکر بودم که نفهمیدم چند تا خط رو دستم انداختم اگه تو دنیا از یه چیزی بیشتر متنفر باشم همینه چون بهش اعتیاد پیدامیکنی وقتی که درد روحتو با درد جسمت اروم میکنی با صدایه خنده ها به خودم اومدم لباسامو عوض کردم خیلی وقته فقط لباسایه استین بلند میپوشم دستمو پانسمان کردم و بیرون رفتم.
______________________
خوب این اولین داستانه منه امیدوارم حمایت کنین .اگه استقبال خوب باشه زود زود اپ میکنم و ووت و کامنت یادتون نره لطفا و اگه انتقادی دارین حتما بگین چون حتما بهشون توجه میکنم و نقدتون داستان رو بهتر میکنه.
ممنون😙😘😚

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 13, 2016 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Pain*larry Stylinson*Where stories live. Discover now