سایه ای در لنگرگاه

27 5 3
                                    

اکنون شب از راه میرسد
باد از باختر وزید
آخرین کشتی نیز بادبانهایش را برافراشت
تا لنگرگاه را به مقصد دوردست ها ترک کند
اما سایه بدون قامتش
در امتداد ساحل
زیر نور فانوس دریایی
هنوز منتظر است
نمیدانم قامتش را کجا جای گذاشته است
شاید، آن را میان امواج گم کرده است
جایی میان گرداب، آن دوردست ها
یا شاید، او را سوار بر آخرین کشتی بدرقه کرد
اما سایه بدون تردید
رو به افق منتظر است

سایه ای در لنگرگاهWhere stories live. Discover now