《سی امین تعریف》

718 157 116
                                    


"سلام بیب-داری گریه میکنی؟"

سکوت

"چرا گریه میکنی،پامپکین؟"

سکوت

سکوت

"ا-اونا به من گفتن که من یه ف-فگوتم چون چهره ی تو رو ک-کشیدم..."

"به اونا گوش نکن بیبی!تو نیستی.نقاشی رو بهم نشون بده...؟"

سکوت

"لطفا بیبی بوی؟"

سکوت

"منظوری ندارم،نمیخوام بهت فشار بیارم-من فقط میخواستم ببینم چون که تو خیلی با استعدادی و من اینو کیوت میدونم که بین این همه آدم تو منو کشیدی."

سکوت

سکوت

"باشه."

"بهم نشون میدی؟"

"اوهوم،ولی امم.بهم نخند؟میدونم این و-وحشتناکه چون م-من نمیتونم چیزی بک-بکشم اما...لطفا،فقط ن-نخند؟"

سکوت

سکوت

"How the hell?"

(ترجمش باحال نمیشد:|)

"من می-میدونم این ز-زشته،دفعه ب-بعدی بی-بیشتر تلاش می-میکنم قول می-میدم!"

"نه،لاو.این...محشره.واو،واقعا.میتونم نگهش دارم لاو؟"

سکوت

سکوت

"و-واقعا؟"

"آره،بیب."

سکوت

"می-میتونی...امم،پی-پیشونیمو بب-ببوسی...؟لطفا-"

"اشکالی نداره بیبی،نیازی نیست بپرسی."

"مم-ممنون.من واقعا دوس-دوستش دارم..."

"میدونم.میخوای بیشتر ببوسمت؟"

"...آره؟اگه اش-اشکالی نداره."

"البته،سوییت هارت!"

سکوت

"کجا؟"

"اممم...گونه هام؟و...بی-بینیم...."

سکوت

سکوت

"جای دیگه؟"

"ل-لبام،لطفا؟"

سکوت

سکوت

"نظرت چیه همه ی این جاها رو دوبار دیگه به علاوه ی گردن و انگشتات ببوسم؟"

"...باشه."

●●●

از چشام داره قلب میباره😻😻😻

عکس نقاشی رو گذاشتم

As always M💙

Full Of Flaws 》L.S 》persian translationWhere stories live. Discover now