یازده_ همه مسائل

2.3K 410 138
                                    

با استرس از پله ها بالا میره.
همه چی پیچیده شده، از دیروز که تصمیم گرفت لوسی ببینه تا به امروز که جلوی در خونه هری ایستاده!

اتفاق خاصی نیوفتاد اما این افکار لویی بودن که مسائل پیچیده و سخت میکردن. همیشه اینطوریه، این افکار آدماست که مسائل پیچیده و غیرقابل حل میکنن درحالی که خود مسائل راحت تر از اون چیزی هستن که فکرشو میکنیم.

دستشو با تردید بالا اورد و زنگ خونه به صدا دراورد، کی فکرشو میکرد روزی لویی بخواد به این ساختمونی که هر روز بی توجه از کنارش رد میشه بیاد؟!

کف دستاشو به شلوارش میکشه.
در باز میشه و برخلاف تصور لویی، زنی ناآشنا روبه روش ایستاده.

" اوم... اینجا خونه هری استایلزه؟! "
لویی با شک میپرسه چون نمیدونه اون زن کیه! با اینکه مدت زیادی گذشته اما به خوبی چهره جما و آنه به یاد داره، این زن ناآشناست.

" بله "

لویی نفس عمیقی میکشه و میگه: " اومدم لوسی ببینم "

زن نگاهی به لویی میکنه و با شک میگه: " بگم چه کسی اومده؟! "

لویی بی توجه به زن در بیشتر باز کرد و وارد خونه شد!
" آقا شما حق ورود ندارید "

" فقط لوسی صدا کن. لطفا! "

 زن چشم قره ای رفت و از دید لویی خارج شد.

لویی سرشو چرخوند و به خونه نگاه کرد. مثل خونه آنه بیشتر رنگ هایی که برای چیدمان خونه استفاده شده بود کرم و خاکی و قهوه ای بود! این عجیبه که لویی هنوز خونه آنه با تمام جزئیات به یاد میاره!

" تو؟! "
صدای متعجب لوسی تو گوش لویی میپیچه.

لویی از جایی که ایستاده بود تکون خورد و به لوسی نزدیک شد.
" من باید باهات حرف بزنم "

قیافه متعجبش به اخم تبدیل میشه و میگه: " در چه مورد؟ "

" درمورد تو "
وقتی میبینه لوسی با شک بهش نگاه میکنه حرفشو تصحیح میکنه و میگه: " یعنی خودم... هری... ما! "
دستشو بین خودش و لوسی تکون میده و منظورش از ما مشخص میکنه.

" این بحث تموم شدست! تو مشخص کردی چی میخوای و منم به چیزی که میخوای احترام میزارم! پس دیگه چیزی نمیمونه "

" نه اینطور نیست. من چیزی نخواستم! "
دوباره حرفش درست میکنه و میگه: " یعنی قبلا یه حرفایی زدم، یه کارایی کردم اما الان فرق داره "

" چه فرقی؟! "

" اونموقع من شوکه شده بودم. بعد پونزده سال بی خبری از هری یکدفعه دختری پیدا بشه و بگه من دختر تو و هری هستم! من هیچوقت بچه نمیخواستم و این برام عجیب و شوکه کننده بود. تا همین دیروز نمیتونستم باور کنم. تو باید به من حق بدی. "

Are You My Father  (COMPLETED)Onde histórias criam vida. Descubra agora