2.2.14 - 3:30 AM
لو در حالی که
توی چشماش خیره شده بودم پیدام کرد و
از خوشحالیِ حضور من جیغ زدمیدونستم که از با من بودن
خوشحاله و محکم تر و تنگ تر از
شلوار جینش بغلش کردم و گونه اش رو
بوسیدم در حالی که پاهام به پاهاش میپیچید
و اون با خجالت خودشو عقب کشید و
تحت تاثیر قرار گرفتم که انقد از دیدن
من خوشحاله که می تونستم موقع بوسیدنش
اشک هاش رو بچشم
و بهش گفتم که
چقدر دوستش دارم
و بهش گفتم (لطفا) تنهام نذار
گفت انقدر براش مهم هستم که میخواد منو از همه ی راه هایی که میتونه خوشحال و راضی کنه و میخواست (بذار)ه احساساتش وحشیانه خودشون رو نشون بدن که اینطوری وقتی با (من) هست بتونه خودش باشه؛ کسی باشه که
کنار هیچ کس دیگه ای
نبود. من میخواستم با لو همه جا (برم)، میخواستم تو
کابوس هاش زندگی کنم
Mahshid.
YOU ARE READING
Blasé ➳ l.s. (persian translation)
Fanfictionمن تمومش نمیکنم، تا وقتی که اون مال من شه.