*عاریانا*
از شمارع ناشناس اس داشتم :|
قهوه رو رو میز گزاشتم گوشی رو برداشتم ، مک بود با همچین پی امی :-عاری ، اجراتو دیدم بازم میگم میتنم کمکت کنم ولی خودت نمیخوای و میدونی ک من خوانندم و دوره هارو ب خوبی گزروندم...هه فک نکنم هم با اتفاقی ک شیش سال پیش افتاد بتونی رو حرفم ن بیاری ، درستع ؟
گوشی رو تو دستام فشار دادم خیلی پرروعه ..اون همش اون اتفاق رو جلو چشام میارع ، فلش بک مغزم ب شیش سال پیش بازم باعث شد اون فکر ها ک من چقدر تغییر کردم ب مغزم هجوم بیاره ...سرمو اوردم بالا و تصویر خودم رو تلوزیون خاموش روبروم افتاد دیگ مث سابق نبودم ، رفیق بازی ، خرید ، خنده ، مهمونی ، ارایش، هیچی هیچی...اون اریانا سابق فقط قیافه بانمکمو دارم ک اونم با اخلاقم ب فاک رفته ...ب خودم اومدم قهومو خوردم و ساعتو نیم نگاه کردم ساعت ۱۲ عه نیم ساعت دیگ تکرار اجرامع کنترلو ورداشتم و روشن کردم و منتظر موندم***
*مک*
پیام رو حتما تا الان خونده ولی جواب بهم نداده...معلومه چشه از این که اتفاق های قدیم رو براش یاد اوری کنم متنفره ، پوزخندی رو لبم نشست که ویکتوریا اومد تو و صدام کردویکتوریا: هی میلر تو اینجایی ؟ پنج دقیقه دیگ تمرین شرو میشه اگ ب تو باشه سه سال دگ هم این البومو نمیدی بیرون
-اومدم اومدم
گوشی رو پرت کردم رو مبل کناریم و رفتم طرف ویکتوری و با صدای تقریبا خمار (:/) در گوشش زمزمه کردم:
-و درضمن من میلر نیستم ، صدام کن مک ، قرارمون بود دیگ ؟
یع لبخند مث پوزخند زد و سرشو تکون داد
با موافقتش دستم ک دور کمرش بود رو همونطور رو بدنش (چی میکصم من ؟😹) کشیدم و رفتم پیش بر و بچ و ب یکی ع دوستام ک از قبل بش گفته بودم چکار کنه شماره و ادرس خونه عاریو دادم و با رضایت زیر لب گفتم : نمیتونی فرار کنی کوچولو با این نقشه ای ک برات کشیدم----------------
میدونم ضایس :|
ول خب نظر بدین مشکلامو بگین درستش کنم **💕
تنکیو نونیاع
ESTÁS LEYENDO
everyday you
Fanficخب صلم ** این ف.ف برا عاری عه ، شیپش هاریانا_زیام عه :] اولین فن فیکم عه ^--^ عاری یع دختر ک بر خلاف قیافه مهربونش و اخلاق سابقش ک خیلی کیوتی بوده الان یع دختر مرموز و بد اخلاقه و همش تقصیر اتفاقیه ک براش افتاده ، بگزریم اون تو مسابقه خوانندگی ک ت...