Part 17

2.1K 370 15
                                    


اشتون:خوب حواستونو بدین به زین و اگه فکر میکنین نمیتونین حواستونو به لویی هم بدین لااقل بهش کاری نداشته باشین.دیدین که بینهایت مهربونه و هیچی رو به دل نمیگیره و مطمئنم اگه ببینه برای اینکه جایگاهتون پیش زین خراب نشه لازمه بهش نگاه هم نکنین کاملا باهاتون راه میاد و کاری به کارتون نداره...پس فهمیدین نقشه اصلی چیه؟

لوک، کلوم:بله رییس...

اشتون:و یه چیز دیگه...

نفسشو فوت کرد بیرون و ادامه داد:امشب اون حرفا از دهنم در رفت و الانم برای عوض کردن حرفمون دیره...پس تا وقتی که بهتون اطلاع ندادم همون چیزی که گفتم هستین...کلوم تو برادر ناتنیمی که شیش ساله وارد خانوادم شدی و خیلی هم به اینکه سر به سرم بذاری علاقه داری!لوک تو هم...

با خجالت سرمو انداختم پایین که خندید و آروم زد رو شونم...

اشتون:کارت خیلی خوب بود!خودمم داشت باورم میشد گی ام و توهم دوست پسرمی!من و تو هم دو ساله باهم آشنا شدیم و اولین بار تو کنسرت گروه کلد پلی همدیگه رو دیدیم...به همین نقشت ادامه بده تا وقتش برسه. فعلا نمیتونیم با اطمینان آلفا رو مشخص کنیم پس حواستونو جمع کنین و تا جایی که میشه از زین اطلاعات بکشین بیرون.در ضمن حتی فکرشم نکنین که با عصبانی کردنش مجبور به تبدیلش کنین که مطمن شین آلفا هست یا نه.ریسکش بالاست,اگه آلفا باشه ممکنه بدجوری تو دردسر بیوفتین...فهمیدین؟

کلوم،لوک:بله رییس...

اشتون:خیلی خب... برین خونه استراحت کنین.فعلا...

بعد رفتن رییس ماهم رفتیم پایگاه و بعد برداشتن موتورهامون برگشتیم به آپارتمانی که نزدیک دانشگاه اجاره کرده بودیم...

در خونه رو باز کردم و بعد انداختن کلاهم رو کاناپه رفتم تا یه لیوان آب بخورم...

کلوم:میگما...درسته امشب یه نمه دهنمون صاف شد ولی حداقل یه مزیتی واسه تو داشت!

لیوان آبو کوبیدم رو کانتر و چپ چپ نگاش کردم که با خنده تند تند ابروهاشو مینداخت بالا!با حرص لیوانو انداختم تو سینک و مستقیم رفتم سمت اتاقم که کلوم بلند بلند خندید و لنگون دنبالم راه افتاد...

کلوم:الکی فرار نکن...من که میدونم خوشت اومد...اگه به تو بود...

با حرص در اتاقو تو صورتش بستم و خودمو انداختم رو تخت و چشمامو بستم...

کلوم:هی هو!حالا هی فرار کن!یادته بهت گفتم تو کف این رییس جون مایی هی میزدی زیرش؟حالا اگه مردی بزن زیرش!من که دیدم وقتی بوسیدت چجوری داشتی جون میدادی از خوشی!ههه هه...

لوک:خفه میشی یا بیام اون یکی پات رو هم بشکنم؟

کلوم:باشه!بزن زیرش ولی بالاخره یه روز اعتراف میکنی که دوسش داری...من به امید اون روز زنده

Broken Demon #1Where stories live. Discover now