Part 24

2K 360 18
                                    


تموم فروشنده ها جمع شده بودن و گارد امنیتی هم بالاخره رسیده بودن و داشتن جمعیت رو متفرق میکردن که دیدم اشتون و مایکل و بقیه بچه های طبقه ی خودمون با نگرانی دارن میان سمتمون...

با لبخند آروم زدم رو کتف رابین و گفتم:من خوبم مامان...چیزیم نشده...فقط یکم تنم کوفته شده, پس میشه لطفا ولم کنی؟اینجوری بیشتر تنم له میشه که عزیزم... تازه داری همه رو نگران میکنی.کل فروشگاه اینجان!

با بغض سریع ازم جدا شد و با چشمهای خیس گفت:ببخشید عزیزم...ببخشید حواسم نبود.مطمئنی خوبی؟

لویی:آره مطمنم....چیزیم نیست، البته با تشکر از دوست وقت شناسم هری!

با لبخند سرشو تکون داد که گفتم:واقعا مرسی رفیق...خیلی به موقع بود!

هری:خوشحالم تونستم کمک کنم!

براون:مطمئنی خوبی پسرم؟نیازی نیست بری بیمارستان؟

لویی:خوبم آقای براون...نیازی به بیمارستان هم ندارم, فقط بشدت نیاز دارم یه جا بشینم تا خستگیم رفع شه!

براون:میتونی بری خونه...رییس فعلا تو فروشگاه نیست ولی مطمئنم اگه خودشم بود با این کاری که تو انجام دادی یه ماه بهت مرخصی میداد!میتونی بری خونه پسرم...

لویی:خیلی ممنون آقای براون ولی اگه میشه ترجیح میدم یکم دیگه تو فروشگاه بمونم.چیزیم نیست,فقط لازمه یکم بشینم تا نفسم جا بیاد!

لبخند مهربونی زد و با گرفتن شونه هام آروم گفت:هر کاری دلت میخواد بکن لویی...میدونی که اینجا حق آب و گل داری!

با خنده آروم زد رو شونم و بلندتر ادامه داد :تازه اصلا فکرشم نمیکردم همچین زوری داشته باشی!اصلا به هیکلت نمیاد...درست میگن که از ظاهر نباید قضاوت کرد...به نظر خیلی سنگین میان!

لویی:ممنونم آقای براون...اونقدرا هم سنگین نبودن!

براون:باشه...میتونی بری...برو یکم استراحت کن,هر وقت هم نیاز به استراحت داشتی میتونی بری!

لویی:ممنون.

وقتی آقای براون رفت جمعیت دیگه متفرق شده بود و حتی بچه ها هم با زور نیرو امنیتی رفته بودن سرکارشون ولی رابین هنوز کنارم بود و بغض داشت...

با مهربونی بازوشو نوازش کردم و گفتم:رابین نگران نباش دیگه!حالم خوبه.

رابین:میتونستی اون زیر له شی!قفسه های چوبی معمولا سنگینن...دیوونه شده بودی؟اگه چیزیت میشد چی؟

دستشو گرفتم و آروم گفتم:هیس...رابین همه دارن نگاهمون میکنن.میشه شب در موردش بحث کنیم؟گفتم که, چیزیم نیست و قفسه ها هم سبک بودن.دیدی که من با این جسم هم تونستم جلوی افتادنشونو بگیرم...الانم میخوام برم بالا پیش بچه ها...شب در موردش حرف میزنیم, باشه؟

Broken Demon #1Where stories live. Discover now