انگشت اشارمو کشیدم وسط ابروهاشو و خندون گفتم:دقیقا همینجا!اخم میکنی خیلی قیافت خفن و ترسناک میشه....البته بعضی جاها هم خیلی خوبه ها,هر کسی جرات نداره بیاد طرفت!مثلا وضعیت من که دقیقا نصف شعاع و ارتفاع توام و قیافم شدید گوگولیه ،بهتره؟نچ!همون ترسناک باشی خیلی بهتره...
بیخیال گردنش شدم و همونجور که میرفتم سمت میزم گفتم:این قد و هیکل هیچ جا به دردت نمیخوره مگر وقتی که قرار باشه نجات زندگیت به فرار کردن از دریچه ی کولر بستگی داشته باشه!
هری:به نظر خوب میاد!
نشستم رو صندلیم و یکم گردنمو مالیدم...
لویی:چیزی لازم نداری؟منظورم لباسه...آخه اومده بودی فروشگاه!
هری:چرا...اتفاقا یه دست لباس اسپرت ورزشی شیک میخواستم.
سرمو تکون دادم و گفتم:الان میام.
اشتون:رییس تو بشین من به کارشون رسیدگی میکنم.
دودل دوباره نشستم رو صندلی و گفتم:مطمئنی؟
اشتون:صد در صد...کارمه!
لویی:هری تو مشکلی با این قضیه نداری؟
هری:نه چه مشکلی؟استراحت کن...
وقتی با لبخند همراه اشتون رفت چشمامو بستم و سرمو گذاشتم رو میز.واقعا کتفم درد داشت.شاید نیاز بود برم خونه ولی تنهایی خونه رو زیاد دوست نداشتم پس بیخیالش شدم و سعی کردم یکم آروم بمونم تا بلکه یکم کتفم بهتر شه...خدای من... نوجوونا واقعا غیرقابل تحملن،خوشحالم اون دوره گذشته!
***************
همراه اشتون داشتم میرفتم سمتی که لویی نتونه خوب حرفامونو بشنوه تا بفهمم جریان چیه!امروزم مثل همیشه دوست نداشتم از پایگاه بزنم بیرون ولی با اون حجم احساسات در هم و برهمی که ظهر از طرف لویی و زین دریافت میکردم نمیتوستم بیکار بشینم!
نزدیک ظهر بود، یه روز قشنگ و معمولی و منم داشتم به کارام میرسیدم که اول از همه حس بد زین بهم انتقال داده شد ، بعد هم آسیبی که به لویی رسید و بعد اون به طور عجیبی ،عصبانیت،گیجی و نگرانی لویی رو با سرخوشی و هیجان بیش از حد زین بطور همزمان دریافت کردم که نشون میداد هر موقعیت ناجور و سختی رو که لویی داره تجربه میکنه ،بشدت برای زین هیجان انگیز و خوشحال کنندست و تموم اینا نشون میداد لویی یه درگیری شدید داره که زین داره ازش لذت میبره!
هری:خب... بگو چی شده!
اشتون:میشه اول من یه چیزی بپرسم رییس؟
متعجب نگاش کردم و آروم سرمو تکون دادم که نگران گفت:چه بلایی سر لویی اومده؟حالش خوبه؟حس خوبی ازش بهم نمیرسه!
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...