Part 31

2.2K 355 79
                                    


لویی:تو ساکت شو!زندگیم شده مثل علامت سوال!بذار حداقل جواب اتفاقات یه ماه اخیرم رو داشته باشم!

زین:متاسفانه جواب این یه ماه هم وصل میشه به سوالهایی که از قبل داشتی!

لویی:ازتون متنفرم...از همتون!

با دهن باز و هنگ خیره شدم به لویی که با درجه عصبانیت بالا از جاش بلند شد و از سالن رفت بیرون!

هول به زین نگاه کردم که سرشو تکون داد و بلند گفت:میدونی جایی نباید بری درسته؟

با نگرفتن جواب خواستم از جام بلند شم که زین اشاره داد بشینم و گفت:لویی؟

لویی:دارم میرم بشاشم!

با شنیدن صدای دادش از طبقه بالا با خیال راحت دوباره نشستم سرجام که زین زل زد بهم و جدی گفت:باید باهات حرف بزنم...تنها!

چند لحظه نگاش کردم و بعد پسرا اشاره دادم که برن طبقه بالا پیش مایکی که هنوز از به گند کشیدن خونم سیر نشده بود!

زین:تو هم همینطور دنی...

دانیال:زین؟من...

زین:همین که گفتم...برو!

دانیال از حرف زین کلی ناراحت شد و با اخم غلیظی از سالن رفت بیرون ولی پسرا ناراضی بنظر میرسیدن و قصد نداشتن برن.

اشتون:برین پسرا!

لوک:اما رییس...

اشتون:برو پسر...چیزی نیست!

زین:برین دیگه! اگه میخواستم بهتون آسیبی بزنم تا الان کارمو کرده بودم!برین...وقت نداریم!

پسرا مردد بودن ولی بالاخره راضی شدن و رفتن بالا...

زین:و حتی فکرشم نکنین که بخواین به حرفامون گوش کنین...مطمئن باشین متوجه میشم و اصلا این موضوع خوشحالم نمیکنه!

وقتی صدای موافقت پسرا رو شنید یکم رو کاناپه اومد جلو و زل زد بهم...

اشتون:میدونم!باید جواب بدم!سوال اول رو که جواب دادم,در مورد اینکه جریان امروز...

زین:برام مهم نیست!

با چشم درشت نگاش کردم که با اخم گفت:جواب اونا رو بعدا میتونی بدی... فعلا اولویتم با لوییه.حتی فکرشم نکن،حتی نذار تو تخیلت هم بگنجه که چیزی در مورد چیزی که هستیم به لویی بگی!اون هیچ چی نباید بدونه.نمیدونم از کجا و چجوری رد من و لویی رو زدین ولی نمیتونم اجازه بدم که بیست سال صبرم اینجوری به باد بره!

اخم کردم و موهامو عصبی دادم بالا...

اشتون:اجازه ندارم اینا رو بگم ولی نمیتونم بیشتر از این صبر کنم.راستش ما نمیتونیم بیشتر از این صبر کنیم.بعد از کشته شدن رییس توی توطئه، سزار تموم قوانین رو شکسته.تا الان بارها و بارها خواسته به پایگاه ها و افرادمون آسیب بزنه که رییس نقشه هاشو بهم ریخته.الانم افرادش همه جا هستن و با هر روش کثیفی که فکرشو بکنین دارن گرگینه ها رو شناسایی میکنن تا دخل اونایی که زیر پوشش پایگاه هامون نیستن رو بیارن...

Broken Demon #1Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang