Part 42

2.3K 326 64
                                    


لیام:حرف نباشه!یه گروه سیزده نفره,همشون هم گرگینه!میگفتن بخاطر تو منو گرفتن و منم حسابی نگران بودم که چیکار کردی و درگیر چه جریانایی شدی ولی این فعلا مهم نیست!سیزده نفر به زین و دوستات حمله کردن ،بچه ها هم خیلی خوب مبارزه کردن ولی تعداد اون گروه چربید و بچه ها کم کم داشتن اذیت میشدن که رییس و آلفای اون گروه اومد...واااای لویی!یه هیولایی بود که دومی نداشت!عین این آلفاهای خیلی خر تو فیلما...همه عین سگ ازش میترسیدن...

زین:لیام؟یه لحظه...

لیام:ا!ساکت!بذار واسش بگم...باید بدونه که هر چیزی که فکر میکرده وجود خارجی نداره ،در واقع کاملاً هم واقعین!لویی گرگینه ی آلفای اون گروه...شاید باورت نشه ولی چشماش بی نهایت وحشتناک بود.یه قرمزی بود که....یه جورایی عین رنگه...رنگه...چجوری بگم...

لویی:لی؟

گیج بالاخره شونه هامو ول کرد و یکم ازم فاصله گرفت...

لیام:چیه؟

با لبخند ملیحی زل زدم بهش و زمزمه کردم:چشماش این رنگی نبود؟

با تغییر رنگ چشمام مات موند و یهو با سرعت ازم فاصله گرفت و با ترس عقب عقب رفت...

لیام:تو....تو...این رنگ...

زین:سعی داشتم همینو بهت بگم!اون گرگینه ای که در موردش حرف میزنی...

لیام:لویی بود!

لویی:لیام؟

هنگ نگاهشو از زین گرفت و برگشت سمت من...

لیام:از کی...از کی تبدیل شدی؟از کی گرگینه شدی؟

شونمو انداختم بالا و با نیش باز گفتم:از وقتی که بدنیا اومدم؟مادرزادی؟

هری:لویی؟ای خدااااا!تو چرا بازم لختی؟

لبخند ملیحی زدم و حق بجانب گفتم:کی گفته لختم؟لباس زیر تنمه!

ساک بزرگ تو دستشو انداخت گوشه ی راهرو و با اخم اومد سمت من و خواست چیزی بگه که با دیدن جو سنگین سالن پشیمون شد و سرشو به معنیه اینجا چه خبره تکون داد.

لویی:چیزی نیست...فقط بچه ها یه عالمه سوال براشون پیش اومده که میخوان جواب همشونو امشب بگیرن!

هری:آخ گفتی!بشین و جریان رو بگو که از بس از خودم پرسیدم اینجا چه خبره مغزم با جمجمه ام میکس شده!

ابرومو انداختم بالا و با خنده گفتم:دل تو بیشتر پر بود که!اوکی...بالاخره باید جواب سوالایی که دارین رو بهتون بدم!

زین:بایدی در کار نیست داداش!هر کاری دوست داری بکن.من که سوالی ندارم,همین که برگشتی واسه من کافیه!

دانیال:زین؟این حرفت یعنی چی؟مغز من پر از سواله!باید بفهمم جریان چیه.تو یه چشم بهم زدن برگشتی میگی لویی داداشته،لویی که راه صاف رو نمیتونست بره ،یه شبه تبدیل میشه به گرگینه ای که یه تنه یه گله رو میتونه زمین بزنه...میخوام بفهمم چه کاسه ای زیر نیم کاسشه!

Broken Demon #1Where stories live. Discover now