لیام:خدای من!تو اول تخم بودی بعد دست و پا درآوردی مگه نه؟
نایل:دقیقا!الکی اونجور نگام نکن...کسی میومد تو که بدتر میشد!خب...چی رو ندیدم؟
با نیشخند سرمو تکون دادم و گفتم:یکی دیگه همونجور دهنش سرویس شد...
نایل:شد سه تا!دارن عین قاتل سریالیا با یه روش خاص و ثابت میکشنشون...ایول!
لیام:چهار تا!خخخ...نایل حس میکنم خیلی وحشی شدیم!معمولاً کسی با دیدن همچین صحنه ای نمیخنده و حال نمیکنه!
نایل:خب معلومه که بقیه مثل ما نیستن!هر کسی سه تا دوست گرگینه نداره!شت...همیشه میدونستم یه ایرلندیه خاصم,البته همه ی ایرلندی ها خاصن،ولی من خاص ترم!جواب تموم کارهای خوب و نیایش هام تو نیم ساعت داده شد!پنج تا!
لیام:شیشمی بود،پنجمی رو هری انداخت تو استخر!
نایل:بنظرت اگه به هری پیشنهاد دوستی بدم قبول میکنه؟خیییلی خوشکله!
آروم خندیدم و شیطون گفتم:اگه دوست داری لویی رودتو از شکمت بکشه بیرون و بپیچه دور پاهاش،بگو...راحت باش!
نایل:عخخ...چرا خب؟
لیام:هری اولین بتای لوییه.رابطه ی بینشون هم بینهایت قویه,تو همین یه روزه از بس هری رو بغل کرده،نازش داده و سر تا پاش رو لیس زده که هری ازش حامله نشده باشه خیلیه!بری طرفش لویی جرت میده!
نایل:همم...حالا که فکرشو میکنم میبینم اصلا هم خوشکل نیست!
لیام:فکر درستی میکنی!
نایل:هفت!بنظرت آخری کیه؟!
لیام:من میگم تروی!
نایل:ولی من شک دارم!
با دیدن هری و لویی که خودشونو کنار کشیدن متعجب چشمام درشت شد و با دیدن زین که بعد از پاره کردن گلوش بیخیالش نشد و بقیه جاهاش هم تیکه پاره کرد,دهنم باز موند!
نایل:اون پسر هیزه بود!گفتم شک دارما!هه هه...واسه تو جرش دادا!بهش نمیخوره انقدر احساساتی باشه!
به محض تبدیل شدنشون چشمم چرخید رو زین و با دیدن اون همه خون رو تن زین انگار یه ولتاژ بالا برق از ازتنم رد شد...
لیام:حلقه رو باز کن...
نایل:من باز کنم؟چرا خودت بازش نمیکنی؟
لیام:گفتم بازش کن!
نایل:اوکی...اوکی!آروم باش پسر!
همچین حلقه رو باز کرد انگار راه نفس کشیدنم باز شد,با نهایت سرعتی که ازم برمیومد دویدم سمتشون و مستقیم رفتم سراغ زین...
زین:لیام؟چیزی ش...
همونجور که تند تند بررسیش میکردم پریدم وسط حرفش و عصبی گفتم:ساکت...
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...