"همین یه ذرست؟این کوتوله؟داری باهام شوخی میکنی!"
لبخند بزرگی زدم و به شخصه تعجب و شگفتی رو تو چشم تک تکشون دیدم!عالیه...اونا هیچ فرقی با بقیه کسایی که تابحال باهاشون در ارتباط بودم نداشتن!
لویی:" سلام دوستان،صبح همتون بخیر!شاید بیشترتون اسمم رو بدونین ولی بازم خودمو معرفی میکنم. اسمم لوییسه و بیست و چهار سالمه.
طی یه سری موضوعات یه چند سالی رو از اینجا که یه جورایی خونه ی هممونه دور بودم و حالا هم که برگشتم هیچ ادعایی ندارم,منم هم نوع شمام و هیچ فرقی با بقیه شماها ندارم!میتونین لویی صدام کنین و باهام راحت باشین!
راستش وقتی فهمیدم جریان چیه و سزار چه نقشه ای برای ماها کشیده ,همراه آقای استایلز اومدم اینجا تا هرکاری از دستمون برمیاد انجام بدیم تا دست اون حرومزاده از این پایگاه و تموم پایگاه های تحت حمایت و هم پیمان هامون,از جمله خون آشام های تیم آقای سالواتوره کوتاه بشه.
این بین تنها درخواست من از شما اینه که همکاری خوبی با من و لیدرهای پایگاه و همینطور خون آشام های عزیزی که قراره برای یه مدت باهامون هم خونه باشن داشته باشین!همین!اگه سوالی دارین میتونین ازم بپرسین،راحت باشین!
نایل:من من...من سوال دارم!
با دیدن نایل که داشت بین جمعیت بپر بپر میکرد لبخند زدم و سرمو تکون دادم...
لویی:بگو نایل!
نایل:فک کنم این وسط فقط من لنگ در هوام!نه خون آشامم نه گرگینه!میشه ازتون بپرسم وضعیت من کی مشخص میشه؟!
خندون از لحن مودبش به کلوم که پشت سرش ایستاده بود و با لبخند خبیثی نگاهش میکرد اشاره کردم که کلوم نیشش باز شد و یهو خم شد رو نایل و گردنش رو گاز گرفت!
نایل با صدای بلندی از درد داد زد و شوکه چند قدم از کلوم دور شد و با ترس از جمعیت که خندون بهش نگاه میکردن اومد بیرون و همونجور که دستشو با درد رو گردنش فشار میداد شوکه بهم نگاه کرد...
نایل:وات د فاک؟الان چی شد؟
لویی:مشکلت حل شد!نگران دردت هم نباش!کلوم بهت میرسه....کلوم؟!
کلوم با احترام سرشو تکون داد و از بین جمعیت اومد بیرون که نایل دستشو آورد جلو و هول گفت:نیا جلو!نیا جلو!
بعد هم همونجور دست به گردن عین فشنگ دوید سمت در ورودی!کلوم بچه هم هنگ زل زده بود به مسیری که رفته بود!
لویی:چیزی نیست!یکم شوکه شده,برو دنبالش,حواست بهش باشه!
کلوم:حتماً!
وقتی کلوم رفت با لبخند گشادی برگشتم سمت جمعیت و خندون گفتم:خب؟مشکل دیگه ای نبود؟
جمع چنان مبهوت زل زده بودن بهم که انگار یه شاخ از کونم زده بود بیرون!
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...