Part 75

2.3K 255 20
                                    


لویی:نایل؟

نایل:جونم؟

حرصی نفسمو دادم بیرون که لویی لپمو بوسید و برگشت و پشت بهم رو پاهام نشست.

نایل:چیه زل زدی؟گفتی تو اتاقتون نیام,اینجا که مکان عمومیه، بهش میگن سالن!

لویی:دقیقاً ساعت پنج صبح اینجا چیکار میکنی؟

از رو مبل گوشه ی سالن که زیاد تو دید نبود بلند شد و پتوشو پیچید دور خودش و اومد رو مبل روبه رومون خوشحال نشست!

لویی:اون گوشه مرده بودی پسر؟نه صدای نفست رو شنیدم نه ضربان قلبت!مطمئنی خوبی؟

نایل:من چیزیم نیست رفیق،تو حواست جای دیگه بود!خب؟چیزای خیلی خوشکلی شنیدم!از الان گفته باشم،من پدر خوندش میشم,یه کلام ختم کلام!

لویی:حیوون!بهت یاد ندادن به حرف بقیه گوش ندی؟

نایل:نه!

هری:وایستا ببینم,تو حرفامون رو شنیدی؟خیلی دور بودی!

لویی:تبدیلت داره کامل میشه!

نایل:خودمم فهمیدم!

ابروم متعجب پرید بالا...

لویی:چجوری فهمیدی اونوقت؟معمولاً یکم طول میکشه تا بفهمه طرف!تو چجوری زودتر فهمیدی؟

نایل:امم...اول یکم به لاس زدن شماها دقت کردم,تهش دیدم نه فقط شما دوتا,زین ولیام و اشتون و لوکم همینجورین!بعد دیدم خودم زیاد حال نمیکنم کلوم رو ببینم,یعنی تا ظهر نمیدونم چرا چشم دیدنشو هم نداشتم ولی هرچی بیشتر گذشت کم کم برگشتم به حالت نرمال ولی واسه اینکه کلوم فک نکنه منگلم ،بازم همونجوری باهاش رفتار کردم و قبل خواب هم...

لویی:ریدی گلم؟

نایل:آره!یکی از هم اتاقی هامه دیگه...بیچاره گفت بیا بریم بخوابیم,منم بدجوری بهش پریدم...ام...اونم اخم کرد و با حرص رفت تو اتاق و پتو و بالشمو داد بغلم و شوتم کرد بیرون.هر دقیقه ای که گذشت من بیشتر به گوه خوردن افتادم...الانم...الانم یه چیزی عین خوره افتاده تو جونم که برم تو اتاق وردل کلوم بخوابم!

لویی:ور دل کلوم؟یعنی دقیقا کجاش؟

آروم خندیدم و خندون گفتم:یعنی بین بازوهاش!الان تنت مور مور شد... نه؟

نایل:اووخ.. آره!بچه ها...چه بلایی داره سرم میاد؟

لویی:هیچی نیست نایلر!این ارتباط بین تموم بتا ها با کسی که تبدیلشون میکنه هست!بین بعضی ها قوی تره بین بعضی ها ضعیف تر!البته از همون اول اون حس نزدیکی به وجود میاد که در مورد تویی که وحشی بازی درآوردی اونقدرا هم عجیب نیست,تو از اول هم کاملاً غیرعادی بودی!

Broken Demon #1Where stories live. Discover now