Part 78

2.3K 235 6
                                    


لیام:میتونم بخاطر تو انجامش بدم...تاپ بودن تو خونمه!

با خنده یه سیلی به کونم زد و نوک سینمو آروم گاز گرفت که از درد نالیدم...

زین:فکرشم نکن لی!شاید بعداً ولی الان...من سه ساله تو کف این کونم!عمراً بتونی از دستم در بری!

آروم خندیدم که لبمو بوسید و دوباره رفت پایین و خواست دیکمو برام بخوره که هیچ جوره زیر بار نرفتم,اگه اینکارو میکرد بدون شک از خجالت ذوب میشدم!

البته هرچقدر هم مقاومت کردم یکم برام خیسش کرد که بتونه برام بماله.وقتی شروع کرد به زبون زدن سوراخم از لذت و خجالت داشتم جون میدادم.منی که پدرم منو لخت ندیده بود ،لخت زیر یه پسر دیگه بودم و داشتم باهاش میخوابیدم!

وقتی قشنگ سوراخمو خیس کرد,پشتم دراز کشید ،سرمو برگردوند سمت خودش و همونجور که لبمو میخورد کم کم با انگشتاش سوراخمو برام باز میکرد.درد داشتم ولی انقدر قشنگ لبمو میخورد که دردش کم شده بود.

قشنگ که سوراخمو باز کرد ازم خواست کف دستش تف کنم و منم در کمال گیجی کف دستش توف کردم که با شیطنت دستشو برد پایین و خودشو مالید و خیس کرد!

منم صورتم و گوشم رنگ خون شد و سریع سرمو برگردوندم سمت مخالف که زین آروم خندید...

دیکشو گذاشت رو سوراخم و کم کم فرو کرد توم.دردش وحشتناک بود و ناله ها و آخ و اوخم یه لحظه هم قطع نمیشدن ولی زین نکشید بیرون و کم کم و ملایم ادامه داد.

گردن و گوشمو هم میخورد که دردم رو کم کنه ولی بازم درد داشتم.کامل که توم فرو رفت یه نفس عمیق کشید و کتفمو بوسید و آروم حرکت کرد که دادم رفت هوا!

لیام:آرومتر زین...دارم پاره میشم...یکم صبر کن!

زین:ببخشید عزیزم...ببخشید.یه لحظه کنترلم رو از دست دادم!ببخشید...

وقتی چند دقیقه صبر کرد و منم بدنم به حضورش عادت کرد خودم تنم به خارش افتاد!آروم و نامحسوس خودمو دادم عقب که حس کردم بازم توم فرو رفت ولی دردم خیلی کم شده بود.

لیام:زین...شروع کن...فقط آروم...اولین بارمه...آروم!

با هیجان خودشو یکم جابجا کرد و سریع گفت:باشه ...باشه حتما...آخ...تنگی لی...خیلی تنگی!

دستشو دور کمرم حلقه کرده بود و آروم آروم خودش رو میکشید بیرون و دوباره آروم فرو میکرد توم.انقدر دیکش رو توم جلو و عقب کرد که منم تحریک شدم و ناله هام از رو لذت بلند شد...

دستمو گذاشتم رو دستش که رو پهلوم بود و زمزمه کردم:یکم سریعتر...یکم...تندتر...

زین:خدای من...بالاخره!

با لذت محکم کمرمو گرفت و سرعتشو کم کم زیاد کرد و منم از شدت لذت چشمام باز نمیموند.پای چپمو بلند کرد و گذاشت رو کمرش تا جای بیشتری برای حرکت داشته باشه,انگار لحظه به لحظه دیکش بزرگتر میشد چون هرچی فرو میکرد توم دفعه ی بعد بیشتر توم فرو میرفت!

Broken Demon #1Where stories live. Discover now