*ارتباط بزرگسال*
یکم رفتم پایین,دو طرف کونشو گرفتم و یکم از هم بازشون کردم که سوراخ قرمز و کوچولوش مشخص شد...
لویی:داری خیلی خشن فکر میکنی,اولین بارمه ها!
هری:دارمش!
سرمو خم کردم و زبونمو خیس کشیدم رو سوراخش و خوردمش.لیسش میزدم و محکم میمکیدمش و لویی هم پاهاشو از هم باز میکرد تا راحت تر باشم....
وقتی قشنگ سوراخش رو خیس کردم و صدای نالشو بلند کردم یه سیلی به کونش زدم که لپ های کونش لرزیدن و نیش منم باز شد!
لویی:هی...نمیخوای شروع کنی؟
با لذت لبخند بزرگی زدم و زمزمه کردم:چشممم...شروعم میکنم!
یکم کف دستمو خیس کردم و دیکمو مالیدم و وقتی خیسش کردم،پاهامو گذاشتم دو طرف رونهاش و دیکمو گذاشتم رو سوراخش و دیکمو مالیدم به سوراخش...
لویی:هری!نگو که میخوای بدون گشاد کردنم بذاری توم!
هری:نمیگم ولی دقیقاً همچین قصدی دارم!
لویی:نامرد!خشک خشک؟هری...آخ...هری!
دوست نداشتم همین اول کاری دردش بیارم ولی واقعاً نمیتونستم صبر کنم!
بشدت تنگ بود و دیکم به زور نصفش رفته بود تو و لویی ازبس آه و ناله کرده بود که هی تحریک میشدم و دیکم سفت تر و کلفت تر میشد!
لویی:فاک.. هری...داری پارم میکنی!حداقل یکم چرب کن!اینجوری نمیره تو خب!
هری:چیزی نداریم!
لویی:هری!تو کشوی پاتختی,کنارته!روغن بچه هست,هر روز صبح تنمو باهاش مرطوب میکنم!
ناراضی سرمو تکون دادم و بدون اینکه ازش بکشم بیرون یکم خودمو کج کردم و روغن رو از تو کشو برداشتم و یکم روی سوراخ لویی و دیک خودم ریختم.
انداختمش یه کنار و دو طرف لویی دستامو جک زدم و خودمو تکون دادم که حس کردم راحت تر داره پیش میره,لبخند بزرگی زدم و با فشار کمرمو دادم جلو که بقیه ی دیکم یهو رفت تو و لویی داد بلندی زد!
از ترس و استرس لبمو گاز گرفتم و تو همون حالت موندم که آرومتر شه که آروم خندید و نفس نفس زنون سرشو گذاشت رو تخت...
لویی:فاک...عزیز دلم,یکم ملایم تر باشی کسی نمیگه نمیتونی سکس خشن داشته باشی ها! بذار یکم باز شم,بعدش هرکاری دوست داشتی باهام بکن!
هیجان زده سرمو تکون دادم و خم شدم روش و گردنشو خوردم و کتفشو بوسیدم.چند لحظه که گذشت دیدم واقعاً نمیتونم صبر کنم!
همونجور که گردنشو میبوسیدم دیکمو کشیدم عقب و دوباره کم کم کردم توش که لویی آروم نالید...یه ابروم پرید بالا...
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...