[ روسیه ]

433 32 13
                                    

#what_are_my_feelings?
#part1
~~~~~~~~~~~~~~~
مسکو،روسیه،8:00 صبح
تودوروکی شوتو••
- باشه باشه الان میام باکوگو
+ سریع باش کلاسا ساعت 8:45 شروع میشه
از پله ها رفتم پایین و باکوگو رو دیدم
-هی پسر ما دو هفته ام نیست اومدیم مسکو و تمام اینارو میدونی؟
+وقتی دو رگه باشی میفهمی حالا پاشو بریم
~• بعد از ۱۵ مین •~
-چقدرررر سختههههه
+اگه منم دو هفته ی تمام تو خونه میخوابیدم و‌ میخوردم همینطوری میشد
- گیر نده دیگه
بلعخره رسیدیم به ورودی مدرسه اوه چقد شلوغه
اوه یکی داره دست تکون میدن انگار ناگیساس
باکوگو دستمو میکشه و میریم به سمتشون
کیوکا : با بدبختی براتون جا گرفتیم
ناگیسا : ولی مهم نیست
میخواستم جواب ناگیسا رو بدم که یکی بهم خورد و رد شد
- جلوتو ببین پسره ی عوضی
پسره که کلاه سوییشترش رو سرش بود چشم غره رفت و با بقیه دوستاش رفتن
کارما : بهتره زیاد نزدیک اون پسره نشی اسمش یوری هس و اون کسایی که میبینی دورشن دوستاشن اونا یه اکیپ دارن ب اسم " وراتا ادا " ( به فارسی میشه در جهنم ) و فک کنم بقیشو خودت بگیری
- عا باش
کم کم کلاسا شروع شدن و رفتیم سر کلاس
رفتیم سر صندلی های اخر کلاس و باکوگو کنار من نشست
کم کم اون پسره که فک کنم اسمش یوری بود اومد
یوری : هی اون جای ماس
- میخواستی زودتر بیای
زیر لب یه چیزی گف ک نفهمیدم یه چیزی شبیه لعنتی
راشو کشید و اومد صندلی کنار من نشست
بلعخره معلم اومد
•••••••••••
نظر؟
میدونم خیلی پارتای اولش جالب نیست ولی اگه احساس کنم خوب نیست ادامه نمیدم

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 15, 2018 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

what are my feelings? ( anime fanfic )Where stories live. Discover now