Part 110

2.2K 173 6
                                    


*ارتباط بزرگسال*


لبمو با خجالت گاز گرفتم و زمزمه کردم:من فقط...ما فقط چند روزه همدیگه رو میشناسیم!

الایژا:تو به هرکسی که چند روز میشناسیش اجازه میدی ببوستت؟

با حس کشیده شدن زبونش رو گردنم یه نفس عمیق کشیدم و چشمامو محکم بستم...

جرارد:نه...

الایژا:پس چرا به من اجازه دادی؟

انقدر ضربان قلبم شدید و تند بود که هرلحظه انتظار داشتم قلبم از دهنم بزنه بیرون.لبمو با استرس گاز گرفتم و نفسمو به زور دادم بیرون.

الایژا:بگو...بگو چرا به من همچین اجازه ای دادی؟

وقتی آروم گردنمو گاز گرفت و گردنمو مکید بی اختیار نالیدم:چون فقط تویی...فقط تویی که حس میکنم مال خودمی...تو کاملم میکنی.تو تموم چیزی هستی که من میخوام,تو کسی هستی که من بهت نیاز دارم...فقط تو!

نفس های گرمش روی گردنم تند شد و نفس نفس زنون منو محکمتر بغل کرد و سرشو گذاشت رو کتفم...

الایژا:تو...اولین کسی هستی که میگی بهم نیاز داری...داری راست میگی؟

سرمو گذاشتم رو کتفش و چشمامو با لبخند بستم...

جرارد:میتونی ذهنمو بخونی ولی.. آره...بهت نیاز دار...

جملم کامل نشده سریع برمگردوند و کوبیدتم به در و محکم لباشو گذاشت رو لبام و وحشیانه بوسیدتم...

دردم میگرفت...لبم داشت پاره میشد و لعنتی...اون دقیقاً چیزی بود که میخواستم!

زیر رون هام رو گرفت و بلندم کرد و منم سریع پاهامو دور کمرش حلقه کردم و چسبیدم بهش.با کمک شونه هاش یکم خودمو کشیدم بالا و سرمو خم کردم روش و اونم سرشو گرفت بالا تا لبامون از هم جدا نشه...

وقتی زبونشو فرو کرد تو دهنم و زبونمو مکید تو دهنش از شدت تحریک کمرمو قوس دادم که یه سیلی محکم به کونم زد که کونم عین ژله تو دستش لرزید و من از خجالت رنگ خون شدم!

آروم رو لبم خندید که خجالت یادم رفت و با ذوق دو طرف صورتشو گرفتم و همونجور که ذوق زده تند تند و کوچولو کوچولو لبشو میبوسیدم گفتم:وای...میخندی... خیلی...خوشکل...میشی...وای...بخند...بخند...بخند که ...با خندت جون...جون...میگیرم!

با لذت رو لبم خندید و یه بوس محکم ازم گرفت و منو گذاشت زمین و سویی شرتم رو سریع از تنم کشید بیرون و افتاد به جون گردنم.

حشری و سریع گردنمو میخورد و بعضی اوقات هم دندوناش رو فرو میکرد تو گردنم و یکم از خونم میخورد که با اینکارش عین دیوونه ها تحریک میشدم!

Broken Demon #1Where stories live. Discover now