Part 118

2.1K 191 4
                                    


*ارتباط بزرگسال*

دستام و سرم رو دیوار بودن ولی پاهام جون نداشت و کمرم تو بازوی هری بود و اگه ولم میکرد میوفتادم!ولی محکم کمرمو چسبیده بود و تند و محکم توم تلنبه میزد...

صدای آخ و اوخم کم کم قطع شد و فقط نفس نفس میزدم.هنوز درد داشتم و لذتی نمیبردم ولی هری حسابی داشت کیف میکرد و از خوشی ناله میکرد.میدونستم تلنبه زدن تو یه کون داغ و تنگ چه حالی میده,کون منم که قربونش حسابی تاقچه بود!خوشبحال هری!

وقتی دیدم چجوری بازوهاشو دور کمرم حلقه کرده و داره تند تند توم تلنبه میزنه کم کم داغ کردم. صدای نالش کم کم تحریکم کرد و دردم رو کم و کمتر کرد....

دیگه نمیتونستم اون حجم از لذت رو تحمل کنم و با صدای بلند مینالیدم.محکم و تند و وحشیانه داشتم به فاک میرفتم ولی انگار دردش بیشتر تحریکم میکرد!

یه لحظه تو ذهنم اومد که آره! لیدر باید اینجوری به فاک بره....خشن و وحشیانه!و در کمال تعجبم...واقعاً همون فکر داشت بیشتر تحریکم میکرد!صدای ناله های من و هری تو فضای خالی میپیچید و بیشتر تحریکمون میکرد.

تن هری تند تند جلو و عقب میشد و محکم به تن من میخورد و صدای تحریک کننده ای ایجاد میکرد که هری رو داشت دیوونه میکرد!سرپا دادن خیلی درد داشت و واقعاً داشتم زیر تلنبه های محکم و وحشیانه ی هری جون میدادم ولی بهش حق هم میدادم...واقعاً لذت این پوزیشن بینهایت بود!

با حلقه شدن دستای هری زیر زانوهام,سریع یه دستمو انداختم رو کتفش و جامو محکم کردم.بدون اینکه دیکش رو ازم بکشه بیرون,زیر زانوهامو گرفت و خیلی راحت بلندم کرد و روهوا دوباره به کردنم ادامه داد.

بیشتر ضربه هاش توی پروستاتم میخورد و منم که داشتم از شدت لذت دیوونه میشدم ،سرمو کج کردم که فهمید چی میخوام و لباشو بهم داد.

لباشو با زبونم لیس زدم و زبونمو فرو کردم تو دهنش و زبونشو خوردم.

با سرعت تو بغلش بالا پایین میشدم و دیک بیچارم برای خودش تو هوا تکون تکون میخورد و از درد تموم رگ هاش زده بود بیرون!

یکم دیگه اونجوری توم زد و بازم بدون اینکه بیرون بکشه ,منو خوابوند رو سکو و پاهامو انداخت دور گردنش!

لویی:تاخیری زدی...عزیزم؟چرا...نمیای؟آخ...آرومتر...آییی...آهههه...هری...آخخخخ...

بدون حرف روم خیمه زد و همونجور که لبمو میخورد ,محکمتر ضربه زد که بازم پروستاتم رو پیدا کرد و افتاد به جونم و منم فقط از خوشی تو دهنش ناله میکردم...

هری:لو...تنگی...داغی...خیلی لذت داره ...دارم دیوونه میشم... پس چرا نمیام؟

نفس نفس زنون بازوشو گرفتم و بریده بریده گفتم:میخوای...جا...جامونو...عوض.. کنیم؟آخ...

چندتا تلنبه ی محکم دیگه توم زد که چشمام رفت پس سرم و سریع ازم کشید بیرون.از رو سکو بلندم کرد و وقتی مطمئن شد نمیوفتم، خوابید رو سکو !

با دیدن دیک بزرگ و قرمزش و اون شرت لعنتیش دیوونه شدم و شرت و شلوارشو باهم ،تا روی زانوش کشیدم پایین.پاهاشو دادم بالا و رفتم لای پاهاش...

انگشتمو کردم توش که کلافه گفت:نمیخواد...بکن توم...دارم دیوونه میشم.یه کاری کن....یه کاری بکن بیام...

دیک قرمزمو یکم مالیدم و گذاشتم رو سوراخش و آروم آروم فرو کردم توش.انقدر تنگ شده بود که انگار بار اولش بود!

اصرار داشت که یهو بکنم توش ولی به زورم شده راضیش کردم که آروم بگیره!آروم آروم تا ته بردم توش و دوباره آوردم بیرون و کردم توش...

وقتی سرعتمو زیاد کردم از شدت لذت اخمش باز شد و نیشش گشاد شد!با لذت خندیدم و یه سیلی به کونش زدم که با خوشی نالید...

با شهوت لبشو گاز گرفت و نفس نفس زنون گفت:نمیدونم...چرا هر چقدر هم زیر و رو میشیم...بازم میرم زیر!

آروم خندیدم و شیطون گفتم:درسته که یه تاپ عالی و خوبی ولی...

هری:ولی یه بات فوق العادم!

سر خوش خندیدم و سرعتمو زیاد کردم که قشنگ چشماش رفت!چشمامو با لذت بستم و چند بار محکم خودمو کوبیدم بهش که با ناله ی بلندی رو شکم خودش اومد!

با لذت قربون صدقش رفتم و با سرعت بیشتری توش تلنبه زدم و با دیدن چهره ی بیحال و قرمزش منم تحملم تموم شد و توش اومدم...

با حس داغی کامم تو خودش یکم جمع شد و یه نفس عمیق کشید...

با عشق خیره شدم به صورت قرمز و خیسش و با نفس نفس زدنش جون گرفتم.آروم ازش کشیدم بیرون وخم شدم روش و بوسیدمش.

آروم لبشو گاز گرفتم و رو لبش با خنده گفتم:اگه بازم این شورت خوشکله رو پوشیدی...لطفاً تا شب نذار متوجهش شم!بدجوری داغم میکنه!

با صورت قرمز آروم خندید و شیطون گفت:مگه شورتم چشه؟

لویی:چش نیشت؟قلبای کوچولوی صورتی روش داره!

با نیشخند ابروشو انداخت بالا و خندون گفت:حداقل از باکسر تو بهتره!مال تو که روش جوجه تیغی و خرگوش کوچولو داره!

متعجب به باکسرم نگا کردم و گیج گفتم:من از باکسرا نداشتم!

وقتی دیدم داره ریز میخنده با لذت محکم بوسیدمش و رو لبش زمزمه کردم:ماله توئه نفس؟

هری:بهتره بیشتر رو چیزایی که میپوشی دقت کنی!

خوشحال خواستم ببوسمش که با صدای پایی که نزدیک میشد رو هوا خشک شدم!

لوک:مطمئنی؟

اشتون:آره بابا!دفعه پیش خودم دیدم درش باز شده!یه استخر خوشکلیه که با دیدنش دهنت باز میمونه!

لویی:دیدی گفتم استخره؟

هری:لویی؟الان میان تو!بلند شو از روم!

هول اومدم از روش بلند شدم که سرم گیر کرد به پاچه ی شلوارش!حالا هر چی جون میکنم نمیتونم بیام بیرون!

هری:لویی؟فاک....اوکی!اشتون,لوک...یه قدم دیگه بیاین جلو, اتاقاتون جدا میشه!

اشتون:فاک!

لوک:میگفتم,ته باغ درختای خیلی خوشکلی داره...بریمبریم!    

Broken Demon #1Where stories live. Discover now